خرداد و تیرماه برای جنگاوران ایرانی در طول دوران هشت ساله دفاع مقدس، خاطرات تلخ و شیرین زیادی به همراه دارد، اما متاسفانه در سال 67 اتفاقات تلخ، بیشتر از موفقیت های شیرین بود. شاید نسل جوان ما نداند که در دو ماه آخر جنگ که نهایتا منجر به قبول قطعنامه و آتش بس در جنگ 8ساله شد، چه گذشت. آن روزها آنچه مانع ازهم گسیختگی جبهه ها می شد، دلاوری افسران، درجه داران و پاسداران کادری وجنگ آزموده بود. مردانی که تا آخر ماندند و نگذاشتند صدام با ارتش یک میلیون نفری که از هزاران تانک و 600هواپیما و صدها بالگرد بهره می برد، بتواند از خط مرزی پیش بیاید. یکی از بخش هایی که تا آخر جنگ با بضاعت محدود خود اما با تمام توان جنگید، نیروی هوایی بود.
در ماه های آخر جنگ، نیروی هوایی در کنار نیروهای سپاهی، (که در اثر 8سال جنگ زمینی آبدیده شده بودند) تکاوران ارتش و دلاوران هوانیروز، داشته های اصلی نیروهای مسلح ایران در برابر ارتش بشدت تقویت شده عراق بودند.
البته متاسفانه بر اثر عدم برابری تسلیحاتی ایران و عراق در نتیجه حمایت قدرت های بزرگ از رژیم بعث عراق، در سال های آخر جنگ صدها کارخانه کوچک و بزرگ در بین سال های 64 تا 66 از دست رفت، چون توانایی کشور در سیادت بر آسمان کاهش یافته بود. با این وصف حملات هوایی عراق به دلیل هوشیاری پدافند و آمادگی نسبی اف 14ها همواره با تلفات همراه بود به طوری که عراق حتی با دستیابی به صدها جنگنده مدرن میراژ، میگ25 و سوخو 24 قادر نشد بنادر و مراکز نفتی ایران را فلج کند.
به هر شکل در ماه های پایانی جنگ، ایران تلاش می کرد هر حمله دشمن را به شکلی حتی محدود و کوچک بی پاسخ نگذارد، از جمله حملات به تهران که نمی بایست بی پاسخ بماند. به همین دلیل حتی در شرایطی که قدرت پدافند دشمن از یک سو و توان بالای رهگیری میراژها و میگ های23 جدید عملا بمباران شهری مانند بغداد را بدون بازگشت کرده بود، خلبانانی نظیر سیروس باهری، محمود اسکندری و خسرو غفاری به این شهر حمله می کردند؛ اما اتفاق بد در روزهای اول خرداد، با حمله وسیع عراق برای تصرف شلمچه رخ داد. عراق از ماه ها قبل در حال انجام تحرکات برای افزایش نیروهایش در شرق کانال ماهی بود. هدف سپاه سوم و هفتم عراق تسخیر مواضع به دست آمده توسط ایران در سال های اخیر و عقب راندن نیروهای ایران به پشت خط شلمچه تعیین شد. آنها ابتدا نیروهای خود را در شرق بصره از 105هزار نفر به 135هزار نفر رساندند و آن گاه با بمباران های سنگین توپخانه، هوایی و شیمیایی به رزمندگان ایرانی حمله کردند و نهایتا شلمچه را تصرف کردند.
دهم خرداد 4فروند اف14 به بندرعباس منتقل شدند تا از تاسیسات نفتی و صنعتی ایران مراقبت کنند، زیرا حمله چندی قبل عراق به تاسیسات جزیره لارک، صدمه زیادی به صنعت نفت کشور زده بود.
در این مقطع از جنگ، از خلبانان اف14خواسته شد به هر شکل حتی در صورت لزوم با استفاده از موشک فونیکس، مانع نفوذ دشمن شوند. از جمله خلبانانی که آن روزها با فونیکس چند شکاری دشمن را به زیر کشید خلبان والی اویسی بود. روز 25خرداد یک دسته دو فروندی دشمن در حال حمله به هدفی دریایی در شرق خلیج فارس بود که ناگهان صدای افسر کنترل شکاری بهرام پی که از بهترین های پست فرماندهی بود در رادیو پیچید:«الفا»
آن روز سرهنگ اویسی با انصارین از بهترین های کابین عقب در حال پرواز بودند که بلافاصله با شنیدن این کد اعلام کردند به دلیل کمبود سوخت به پایگاه برمی گردند، اما آنها بالعکس با روشن کردن پس سوزها به شرق چرخش کرده و به سمت دو پرنده دشمن رفتند. دو هواپیمای دشمن درست در نزدیکی هدف بزرگ دریایی خود بودند و دو خلبان دیگر ریسک نکرده و از 25مایلی موشک فونیکس را رها کردند. کابین عقب تایید کرد که هواپیمای دشمن تکه تکه شده است. هواپیمای دوم با دیدن این صحنه از ترس جان، موشک خود را رها کرده و با گردشی شدید به غرب راه خانه را در پیش گرفت.اما این تنها شکار اویسی در خرداد نبود. 3روز بعد او و ستوان نصیر زاده در حال آماده باش بودند که زنگ حمله هواپیماهای دشمن بلند شد. دو خلبان ظرف 7دقیقه در آسمان بودند. بازهم افسر رادار بهرام پی بود. او به آنها گفت که هدفی از جنوب غرب در حال نزدیک شدن به خارک است. دو خلبان در نزدیکی جزیره فارسی هواپیمای دشمن را در رادار گرفتند. با توجه به سرعت و ارتفاع مناسب، آنها زودتر اقدام کرده و با شلیک موشک هدایت شونده هدف را به زیر کشیدند. خلبان عراقی که ماندن در هواپیما را غیرممکن می دید اقدام به ترک هواپیما کرد. محل فرود او نزدیک به جزیره عربی بود، جایی که یک ناو امریکایی درگیری دو هواپیما را شاهد بود.
قایق نجات خلبان عراقی باز شده و معلوم نبود کدام یک از دو نیرو زودتر بتوانند این خلبان را بگیرند. خلبان حسین خلیلی با سرعت زیاد در حال نزدیک شدن به خلبان عراقی بود. بالگردهای ارتش نیز برای گرفتن خلبان مذکور به سرعت حرکت کردند، اما طبیعی بود که با توجه به نزدیکی ناوامریکایی، بالگردهای آنان زودتر برسند. فرماندهی ناو، مرتب به هواپیماهای ایرانی اخطار می داد که نزدیک نشوند اما خلیلی اعتنایی به اخطارهای فرماندهی ناو نداشت. اویسی نیز ناو امریکایی را تهدید می کرد که در صورت شلیک، هواگردهای ایرانی نیز اقدام متقابل انجام می دهند. سرانجام دستور اکید مبنی بر عدم درگیری از سوی پایگاه صادر شد و خلبانان ایرانی در حالی که با ناراحتی شاهد از آب گرفته شدن خلبان عراقی بودند به سمت بوشهر تغییر مسیر دادند.
18تیرماه یکی از آخرین نبردهای اف14 با میراژهای فرانسوی ثبت شد. در این روز یک تامکت به یک دسته هواپیمای عراقی که در حال ورود به خاک ایران بودند حمله می کند. دو میراژ از این دسته که در حال مراقبت از دسته سوخوهای20 بود از دسته جدا شده و به سوی اف14 بازمی گردند. خلبان اف14 که آخرین آموزش های مقابله با سوپرماترا530 را دیده بود، با رد کردن موشک های دشمن، یکی از میراژها را در آسمان آبادان منهدم می کند و افتخاری بزرگ را برای نیروی هوایی ارتش برجا می گذارد.
تداوم جنگ بعد از قبول قطعنامه
اتفاقات پی درپی در هوا، دریا و بویژه زمین شرایط را به زیان ایران تغییر داد و لازم بود هر چه سریع تر ایران تدبیری بیندیشد. امام(ره) نیز که پیش از این گزارش های مختلفی از شرایط جنگ دریافت کرده بودند، در نهایت تصمیم به پایان دادن به جنگ گرفته و به مسئولان فرمودند که به طور رسمی قبول قطعنامه 598 از سوی شورای امنیت را اعلام کنند. 26تیرماه ایران در نامه ای به دبیرکل سازمان ملل متحد به طور رسمی اعلام کرد قطعنامه 598 را می پذیرد.
اعلام پذیرش ایران موجب خرسندی بسیاری از دولت ها و کشورها در منطقه و جهان شد، اما صدام از این پذیرش ناگهانی ایران اصلا خوشحال نشد. ارتش عراق تازه خود را بازیافته و ترجیح می داد با وارد کردن ضرباتی به ایران امتیازهای جدیدی از ایران بگیرد.
در بخش هوایی، هواپیماهای این کشور حملات به ایران را قطع نکرده و 28تیرماه در چندین نوبت به خاک ایران تجاوز کردند. خلبانان نیروی هوایی اما با انگیزه و پرتوان به مقابله با آنان شتافته و درگیر شدند. از جمله نبرد هوایی رخ داده بعد از اعلام پذیرش قطعنامه از سوی ایران، نبرد هوایی آخر تیرماه 1367 است که سرهنگ محمداسماعیل پیروان و کمک او سرگرد حیدرزاده از پایگاه بوشهر برخاسته و در دو نوبت پرواز، دو فروند میراژ را شکار کردند و برتری روحیه و توان مردان هوایی ارتش را بار دیگر به رخ دنیا کشیدند.
عراق که از آخرین تلاش های خود برای حمله مستقیم به ایران نتیجه نگرفته بود در 3مرداد 67 تصمیم گرفت از نیروهای خودفروخته موسوم به مجاهدین خلق برای برهم زدن اوضاع داخلی ایران استفاده کند. ارتش دشمن که می دانست یک واحد 6 یا 7هزار نفره به تنهایی قادر به نفوذ به داخل خاک ایران و حرکت از اسلام آباد به کرمانشاه و سپس تهران نیست، سعی کرد با پشتیبانی هوایی این فرصت را به آنها بدهد. دشمن می دانست پایگاه هوایی همدان کمتر از 15دقیقه تا محل ورود دشمن فاصله دارد و باید از کار بیفتد. ایران در این مرحله از جنگ اوضاع نابسامانی داشت و حملات گسترده و پی درپی دشمن تمامی خطوط را برهم ریخته بود. از شلمچه در جنوب تا استان های آذربایجان غربی و کردستان همگی با مشکل برهم ریختگی خطوط مواجه شده و نیروهای ویژه ارتش و سپاه در بهترین حالت تنها می توانستند از خطوط قبلی مراقبت کنند چراکه هیچ بعید نبود دشمن بازهم قصد حمله کند.
بنابراین بار دیگر همه چشم ها به سمت هوانیروز و نهاجا دوخته شد، اما نیروی هوایی عراق برای این اتفاق نیز برنامه داشت. پس از آنکه دشمن با بمباران سنگین مواضع ایران، شرایط را برای ورود 120تانک، 400نفربر زرهی و 100دستگاه انواع خودروهای دیگر همراه با نیروهای مجاهدین خلق فراهم کرد، به پایگاه همدان حمله ای عجیب انجام شد. دشمن که می دانست شکاری های پایگاه سوم همگی در پناهگاه های بتونی قرار دارند و نابودی آنها تقریبا محال است، دست به یک ترفند تازه زد. دو میراژ عراقی با رساندن خود به پایگاه، صدها بمب کوچک تاخیری روی باندها رها کرده و به سرعت به سمت غرب گردش کردند. پرسنل پایگاه که انتظار یک بمباران گسترده را داشتند متعجب بیرون آمده و آن گاه پی بردند داستان چیست. آنها با صدها بمب کوچک رها شده روی باندها مواجه شدند که مسئول خنثی سازی بمب نهاجا فریاد زد اینها بمب های تاخیری است. نیروهای پایگاه از خلبان گرفته تا نفرات فنی به سختی و با قبول خطر، این بمب ها را که هر لحظه ممکن بود یکی از آنها منفجر شود، از باند کنار زدند و هواپیماها پرواز را آغاز کردند و با گرفتن آخرین اطلاعات از ستاد و فرماندهان زمینی، خود را روی یگان های موتوریزه دشمن رساندند. خلبانان نگران از حجم نیروهای دشمن، بار دیگر شرایط را مشابه ماه های اول جنگ دیده بنابراین با کاستن از ارتفاع، درست در امتداد جاده ها قرار گرفته و آن گاه بمب های خود را رها کردند. شدت انفجارها بلافاصله ده ها دستگاه نفربر و تانک دشمن را منهدم کرد. آن روز پایگاه های یکم، دوم، پنجم و حتی ششم نیز یا مستقیما و یا از پایگاه سوم اقدام به پرواز علیه دشمن کردند، اما نیروی هوایی عراق که می دانست در نبود آنها مجاهدین (منافقین) بختی برای پیروزی ندارند با رساندن جنگنده های بمب افکن خود به غرب سعی در کاستن از فشار نیروهای ایرانی داشتند. ژنرال وفیق سامرایی این پشتیبانی را توسط هواپیماهای میراژ و میگ23 ذکر می کند، اما خلبانان آن روز شاهد یکه تازی میگ های29 نیز بودند؛ رهگیر بسیار پیشرفته روسی که ماه های آخر جنگ وارد نیروی هوایی ارتش عراق شده بود. این جنگنده ها برای زدن فانتوم ها به فضای غرب کشور وارد می شوند که رادار پایگاه سوباشی آنها را رهگیری کرده و به یکی از جنگنده های خودی اف14 به خلبانی اسداله عادلی و کازرونی، سمت و جهت این هواپیماها را می دهد. دو خلبان با گرفتن سرعت بیشینه، خود را به نزدیکی میگ29 لیدر می رسانند و چون فونیکس نداشتند، موشک هاوک را آماده شلیک می کنند. عادلی که از کهنه کاران تامکت بود، می دانست اگر منتظر برد موشک شلیک شده شوند قطعا دشمن با موشک های پیشرفته خود مجددا از تامکت ها قربانی می گیرد، بنابراین درنگ نکرده و با جابه جایی موشک هاوک که قابلیت شلیک بیش از 30کیلومتر را نیز داشت به مانند نیزه ای بزرگ به سمت هدف شلیک می کند. این در حالی بود که دو خلبان نمی دانستند دشمن نیز موشک خود را شلیک کرده است. هاوک به میگ عراقی فرصت گردش نمی دهد و آن را منهدم می کند و موشک دشمن نیز از کنار دماغه تامکت رد می شود و حتی کاور رادار را خرد می کند اما به اف14 آسیب نمی زند.
این موفقیت سبب فاصله گرفتن شکاری های دشمن از فضای غرب می شود و در نتیجه ستون های مکانیزه دشمن بدون پوشش هوایی می مانند. بقیه کار چندان سخت نبود. ده ها هزار نیروی بسیج و سپاه توسط وسایل نقلیه زمینی و هوایی به منطقه منتقل و در گردنه پاتاق و تنگه چهارزبر بین جاده اسلام آباد و کرمانشاه بزرگ ترین تله تاریخ دفاع مقدس در عملیاتی با نام مرصاد دامگذاری می شود.
در روزهای اخیر نیروی هوایی روزی 30سورتی پرواز، بمباران علیه دشمن انجام داده بود، اما در گردنه پاتاق با اضافه شدن بالگردهای کبرای هوانیروز، دشمن ضربه اصلی را متحمل شد. در این گردنه که برای دشمن بعدها به گردنه مرگ معروف شد، ده ها اف5، اف4، کبرا و دسته های ضد تانک نیروهای زمینی دشمن را به کلی نابود کردند و بیشتر نفرات فریب خورده در همان جا کشته شدند.
در این نبرد چهار روزه، نیروی هوایی ارتش روزانه 30سورتی پرواز و در نهایت 120سورتی پرواز پشتیبانی انجام داد. همچنین 36هزارپوند بمب و 120هزار گلوله مصرف شد. مجاهدین (منافقین) 400تانک، نفربر و خودرو را از دست دادند و با قبول 3500کشته، مجروح و اسیر به عقب بازگشتند. البته بجز پروازهای پشتیبانی هوایی، نیروی هوایی ارتش حدود 100پرواز گشت مسلحانه نیز انجام داد. جالب آنکه در آن روزها نیروی هوایی بشدت از کمبود لاستیک رنج می برد. سرتیپ رضایی از فرماندهان گردان های تعمیر و نگهداری زمان جنگ می گوید: شهید ستاری فرمانده وقت نیرو از ما تنها برای 4روز لاستیک خواست و ما چون حتی همان را هم نداشتیم به انبارلاستیک های فرسوده رفته و با قبول ریسک بالا برخی لاستیک ها را بیرون کشیدیم.
البته از نقش هوانیروز نیز نباید غافل شد. این نیروی ایثارگر با صرف 425ساعت پرواز با استفاده از 45بالگرد از جمله 12بالگرد مجهز به تاو نقش بزرگی در ترابری خودی و نابودی دشمن داشت. اگرچه 3بالگرد این نیرو از بین رفت و یک خلبان به نام ستوانیار حسین فرزانه نیزشهید شد.
ایران همچنین در روز 9مرداد مجددا دشمن را از شهرهای غربی قصرشیرین، سرپل ذهاب و مهران به عقب راند. یک هفته بعد دبیرکل سازمان ملل متحد و متحدین صدام این بار با لحنی که هشدارآمیز قلمداد می شد از دیکتاتور عراق خواستند آتش بس را به شکل رسمی بپذیرد. 17مرداد روز رسمی آتش بس اعلام شد و مدت کوتاهی بعد نیرو های سازمان ملل در منطقه مستقر شدند.