تاریخ ایرانی: ۲۳ اسفند ۱۳۶۱ در جلسه شورای عالی دفاع که غیر از اعضای اصلی مانند محسن رضایی، فرمانده کل سپاه پاسداران، پنج نفر از فرماندهان سپاه و ارتش (على صیاد شیرازی، حسنی سعدی، سید علیاکبر موسوی قویدل، رحیم صفوی و غلامعلی رشید) نیز حضور داشتند، درباره علل ناکامی در عملیات والفجر مقدماتی در العماره عراق و چشمانداز عملیاتی ایران در جنگ بحث شد. در انتهای جلسه اکبر هاشمی رفسنجانی، نماینده امام در شورای عالی دفاع درباره عملیاتهای آینده مطالب مهمی بیان کرد. گزارش غلامعلی رشید از این بخش از جلسه - که چند روز پس از آن در جمع برخی فرماندهان سپاه خوانده شد - به این شرح است: «آخر سر آقای هاشمی گفت که ما خط کارمان را بگوییم، شما بروید درباره آن طرحریزی کنید: ۱. با یک حرکت بزرگ و وسیع و یکمرتبه کاری کنید که رژیم عراق سقوط کند. میگفت بروید بغداد را بگیرید که آن در توانتان نیست. میگفت این استراتژی جمهوری اسلامی است یا اینچنین، مثلا حملهای در همه جا کند تا نیروهایش ساقط شود. ۲. اگر توان ندارید، که ندارید، باید یک نقطه استراتژیک از عراق بگیریم و با تصرف آن، بر عراق فشار بیاوریم نه اینکه مثلا برویم علی غربی را بگیریم، مثلا بصره یا جایی گرفته شود که ما بتوانیم از آن طرف فشار بیاوریم و خواستههایمان را عملی کنیم. گفت از عملیات بیتالمقدس به این طرف، آن ابهت نظامی هم که برای اسلام ایجاد شده بود، نزول پیدا کرده است. آن آبرویی هم که برای اسلام خریده بودید، الان پایین آمده است. آقای هاشمی گفت که نمیخواهم مسائل سیاسی را دخالت دهم، ولی این آمریکا، هرچه ما در طول این دو سال و نیم، در سطح دنیا گرفتیم، در این شرایط دارد از ما میگیرد. نفت را بشکهای ۵ دلار پایین آورده.» (کتاب «روزشمار جنگ ایران و عراق، کتاب ۲۴: عملیات والفجر ۱» نوشته علیرضا لطفاللهزادگان)
در جلساتی که از ۲۹ اسفند ۱۳۶۱ تا ۲ فروردین ۱۳۶۲ در منزل مسکونی محسن رضایی در شهر شوش برگزار شد، فرماندهان سپاه درباره چشمانداز ادامه جنگ چند ماه پس از فتح خرمشهر گفتوگو کردند. مذاکراتی که پس از ۴۰ سال در کتاب «مباحث استراتژیک جنگ تا پایان سال ۱۳۶۱» توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است:
***
ابراهیم همت (فرمانده سپاه ۱۱ قدر و فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله): استراتژی ما برای ادامه جنگ با عراق چیست؟
۱. آیا هدف از جنگ با عراق سرنگونی رژیم صدام و جایگزین شدن جمهوری اسلامی است یا خیر؟
۲. رژیم بعداد حدود ۷۵۰ کیلومتر در غرب و ۵۵۰ کیلومتر در جنوب با ما مرز دارد. ما در غرب [بیشتر] به مراکز سیاسی و اقتصادی و در جنوب بیشتر به مراکز صنعت اقتصادی دشمن نزدیک هستیم.
۳. در کنار حملههای نظامی ما به خاک عراق برای سرنگونی صدام و برقراری حکومت الله، آیا به مراکز سیاسی دشمن بزنیم بهتر است یا مراکز اقتصادی؟
۴. اگر به مراکز سیاسی دشمن بزنیم چه فوایدی دارد؟
۵. اگر به مراکز اقتصادی بزنیم چه فوایدی دارد؟
۶. ما میبایست اول فکر کنیم که پس از شکستن استحکامات [دشمن] که همه فکرها را به خود مشغول کرده است، میخواهیم به کجا برسیم و آیا رسیدن به آنجایی که منظور ماست، سقوط صدام را به دنبال خواهد داشت؟
۷. اگر در قسمتهای علی غربی، العماره و بصره در جنوب کار کردن کارساز است، آیا مرتجعان در خاورمیانه از جنبه اقتصادی دوباره صدام را زنده نگه نمیدارند؟ اگر در جنوب دشت باز است، [آیا] در غرب به همین میزان دشت باز نداریم؟
ما باید با توجه به چهارچوب کلی همین سؤالها، به طرح استراتژی کلی برسیم. این اشتباه است که در تمام مباحثی که داریم، به این توجه نکنیم که نیروی ما بسیج است و فقط سه ماه میماند. سه ماه هم که شد، مأموریتش تمام میشود و نمیایستد. اگر اسلحه او را [تحویل] نگیری، پرت میکند و میرود. اگر این مباحث ما درباره استراتژی، پس از محرم پنج - شش ماه میشود، به نتیجه نرسیده باشد، نیروی بسیج دو - سه مرحله میآید و بسیج را از جبهه مقداری دلزده میکند. شما خودتان شاهد هستید که پس از [عملیات] محرم به علت پیامی که امام دادند، مردم چقدر جذب شدند و ما از اینها استفاده نکردیم. برای این مطلب میخواهیم چه کار کنیم؟
محسن رضایی (فرمانده کل سپاه): شما اگر پیشنهادی دارید، به صورت روشن و صریح بگویید. اگر [پیشنهاد شما] غرب است، مسائل را بگویید. چون این جلسه، جلسه مشورتی است و داریم نظر برادرها را میگیریم.
ابراهیم همت: چون مشورتی است، تا [وقتی] از ادامه تکها جمعبندی نداشته باشیم، نمیتوانیم از این صحبت کنیم که محدود عمل کنیم یا گسترده و کجا گسترده عمل کنیم. اگر به آن رسیدیم، آن وقت روی آن کار میکنیم که بگوییم حالا اینجا گسترده عمل کردن بهتر است یا اینکه محدود عمل کردن. اول به این نتیجه برسیم سپس آن لب مطلب را درمیآورد که ما به کجا میخواهیم برویم؛ یعنی آینده جنگ میخواهد به کجا برود. هدف ادامه جنگ است و جنگی هم که در زمین باشد، باید به سر این دشمنی که این قدر هوشیار و پررو شده است زده بشود. از کجا [کدام منطقه] این کار را کنیم؟ [عملیات] گسترده کنیم؟ [عملیات] محدود کنیم؟ اگر جای این [عملیات] تعیین شود، بدون شک خیلی حسن خواهد داشت. در شبهای گذشته از نتیجههای اینکه چرا در روز نمیتوانیم بجنگیم، این بود که زرهی نداریم و یک سری مطالب دیگر، زرهی ما آماده میشود. ما هم در غرب دشت داریم هم در جنوب. در غرب نزدیک بغداد حدود ۸۰ کیلومتر دشت داریم. اینجا [جنوب] هم هر قسمت برویم، ۷۰ یا ۸۰ کیلومتر و بالاتر دشت است. فرقی نمیکند دشت، دشت است. برادر محسن، اینکه اگر ما یک جا دشمن را بشکنیم و ادامه دهیم، به کجا میخواهیم برویم خیلی مهم است من نمیدانم میتوانم مطلب را جا بیندازم یا نه؟ یعنی ما میخواهیم چه کار کنیم؟
محسن رضایی: هدف کلی ما این است که دشمن منهدم و نیروی ما آزاد شود یا نیروی بیشتری پیدا کنیم تا بتوانیم صدام را ساقط کنیم.
غلامعلی رشید (جانشین مسئول طرح و عملیات ستاد مرکزی و عضو گروه طرحریزی عملیات): من یک بار استراتژی کلی را گفتم. یا یکباره مرکز دشمن یعنی بغداد را ساقط کنیم که این در توان ما نیست یا یک نقطه استراتژیک دشمن را از لحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زمینی تصرف کنیم، طرح برکت یا نعمت را تصرف کنیم، آن موقع استراتژی ارزش دارد.
محسن رضایی: البته ما باید درباره هر دو فکر کنیم.
غلامعلی رشید: سوم هم تا آماده شدن رحمت [شرق بصره] و برکت [غرب ] به ما اجازه دادهاند یک سری عملیاتهای پی در پی و محدود مثل مسلم ابن عقیل و محرم انجام دهیم که ناکامی گذشته را جبران کنیم. این هم به ما گفتهاند که قضیه والفجر [مقدماتی] و رمضان را جبران کنید تا برای رحمت و برکت آماده شوید.
محسن رضایی: هدف نهایی را چه باید بگذارید؟ هدف دور را سقوط صدام بگذارید، نه هدفی که یکشبه روی آن بروید [به آن برسید.] این هدف استراتژیک است، اما تا بخواهید به آنجا برسید، باید از یک سری مسائل عبور کنید. یکی طرح رحمت [شرق بصره] است که باید حتما از آن عبور شود. اگر [طرح] رحمت طولانی به نظر میرسد و ممکن است سه - چهار ماه دیگر طول بکشد، این وسط باید عملیاتهای محدودی داشته باشیم که به مردم روحیه دهیم، ولی رحمت را باید بگیریم.
غلامعلی رشید: که آن ناکامیهای گذشته جبران شود.
محسن رضایی: بعد در این عملیاتهایی که انجام میدهیم، حتما باید دشمن منهدم شود؛ یعنی از این به بعد شما در هر تکی که میکنید، باید انهدامی از دشمن در ذهن شما باشد.
احمد کاظمی (فرمانده سپاه هفتم حدید و فرمانده لشکر نجف): درباره این مساله، به یاری خدا دو مساله را در نظر بگیریم و مدت زمان دوماهه مشخص کنیم و در این مدت زمان در مناطقی مثل مهران، چیلات و چنگوله که مناطق قابل عمل است و الآن هم در توان ما هست، عمل کنیم و در این سه ماه چندتا از این مسائل زمین مثل موانعی که دشمن ایجاد کرده، مسائلی که در جلو خودش آفریده و خودمان را تغییر دهیم؛ یعنی در زمینه آموزش و تغییر تاکتیک که فقط میتوانیم در شب عملیات کنیم، بیاییم اینها را تغییر دهیم. وضعیت دشمن که مساله استحکامات یکی از موارد آن است، در عرض این سه ماه از بین ببریم؛ با کندن تونل، خندق، کانال و گرفتن خطهای اول دشمن. ما بیاییم خط اول دشمن را بگیریم و روی آن مستقر شویم و شروع به جنگ کنیم؛ یعنی یک ماه، یک هفته، هرقدر که زمان لازم است، خط کلی را ادامه دهیم و مثلا تا بصره برسیم.
حسین خرازی (فرمانده سپاه سوم صاحبالزمان (عج) و فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین): بسم الله الرحمن الرحیم. با توجه به این دو اصل زمین و دشمن، برویم در غرب تکهای محدود انجام دهیم، چون هدف جمهوری اسلامی را هم در بر دارد و میتواند در نهایت انهدام نیروی دشمن را در بر داشته باشد.
محسن رضایی: استراتژی ما عبارت است از سقوط صدام، هم [از حیث] سیاسی و هم [از بعد] نظامی، اما از نظر نظامی، استراتژی ما گرفتن بغداد است. بغداد باید گرفته شود یا اینکه ۸۰ درصد دشمن تا قبل از رسیدن به بغداد یک جا منهدم شود که خود به خود دیگر بغداد آزاد میشود؛ یعنی هرجا بخواهید بروید، دیگر میتوانید بروید. اگر شما لشکرهای ۱۰ و ۵ و ۶ را یک جا منهدم کنید، البته انهدام بیش از ۷۰ درصد، نه ۵۰ درصد، دیگر بغداد باز میشود و میرویم بغداد را میگیریم. حالا بغداد اینطوری یا با هر شیوهای گرفته شود، اما در این مسیر استراتژی ما این است: گرفتن رحمت [بصره] که رحمت باید گرفته شود. در این مدتی که رحمت را میگیریم، باید دشمن را حتما منهدم کنیم؛ یعنی باید یک انهدام قوی از دشمن انجام دهیم، وگرنه سقوط صدام امکانپذیر نخواهد بود. پس، گرفتن رحمت با توجه به اینکه انهدام قوی از دشمن صورت بگیرد. در جبهه میانی هم اگر کم انهدام کردیم، آنجا تکهایی انجام دهیم و در نهایت برای هدف بالا و اصلی برویم. این استراتژی باید حتما از اینجاها عبور کند، اما برای پیاده کردن این استراتژی لازم است که کارهای ما موفقیت داشته باشد.
ابراهیم همت: فرمودید استراتژی کلی، گرفتن بغداد است. حالا سؤال دارم: اگر استراتژی کلی بغداد است. ۱. آیا نباید زمینه برای این استراتژی فراهم شود؟ ۲. آیا پیشروی ۱ کیلومتر به سمت بغداد، برابر پیشروی چند کیلومتر در جنوب نیست؟ میخواهیم پارامتر این را بدانیم. ما درباره این مطلب خیلی کار کردیم و دیدیم که هر ۱۰ کیلومتر که ما به سمت بغداد حرکت کنیم، برابر با ۱۰۰ کیلومتر است که در جنوب داخل خاک عراق شویم. اگر ما اشتباه میکنیم، جواب ما را بدهید.
محسن رضایی: شما اگر [در غرب] ۴۰ کیلومتر دیگر پیش بروید، به وضعیتی میرسید که همین الان در سومار هستید.
ابراهیم همت: از کجا؟
محسن رضایی: شما از نفتشهر و قصر شیرین و چهارباغ که راه بیفتید و ۳۰ کیلومتر دیگر پیشروی کنید، به وضعیتی میرسید که همین الان هستید.
ابراهیم همت: وقتی شما میگویید استراتژی کلی بغداد است، در همان زمان هم که خواستیم آن استراتژی را اجرا کنیم، آیا همین مسیر را باید طی کنیم یا نه؟
محسن رضایی: باید طی کنید.
ابراهیم همت: وقتی اینطور بحث کنیم، خصلت [توان] نیروی پیاده [برای پیشروی] هم که گفتید ۱۰ کیلومتر است، در ارتفاع بیشتر است، خصلت جنگ نیروی پیاده ما به علت کمبود آتش، توپخانه و آنهایی که به آن توجه داریم، بهتر میشود.
محسن رضایی: آدم هیچ وقت نمیآید استراتژی را در تاکتیک پیاده کند. حرف شما این است که شیوه ما همان استراتژی باشد. اصلا در هیچ جایی اینطور نبوده است، مثل اینکه پیامبر روز اول که میآمد، میگفت که من باید الآن بروم روم و ایران را بگیرم. شما میدانید چه موقع روم و ایران فتح شد؟ چقدر از دشمن منهدم شدند. چقدر اسلام قوت و قدرت گرفت. بعد اصلا اینها جرئت نکردند در برابر اسلام قد علم کنند. پیامبر، مکه را همان روز اول رفت گرفت؟ مگر میتوانست مکه را بگیرد؟ اصلا سادهاندیشی است که آدم اینطور فکر کند.
ابراهیم همت: برادر محسن، استراتژی کلی را که ما میگوییم، یعنی [تاکتیک] یک فرعی از اصل استراتژی است.
محسن رضایی: استراتژی که خود شهر بغداد نیست. استراتژی از دهانه فاو شروع میشود تا بالای بغداد. همه این، استراتژی نظامی ما میشود. بغداد نهایت است؛ یعنی نتیجهگیری است. آنجا دیگر شماره تمام میشود، دیگر مساله تمام میشود. اگر شما همان جایی که روبهروی بغداد است گرا بگیرید و بگویید چون استراتژی از این طرف هست باید از این طرف برویم، این درست نیست. شما این مجموعه را دارید، شما قبل از بغداد باید پنج - شش لشکر [دشمن] را منهدم کنید و اگر زودتر به سمت نقطه نهایی بروید، اصلا همه مسائل را به بنبست میکشانید.
ابراهیم همت: چرا؟
محسن رضایی: چون هدفهای واسط را نمیگیرید و هدف اصلی را به بنبست میکشانید. یک جایی میمانید که نه میشود [از آن] دربیایید، نه میتوانید جلو بروید. اینها را هم نگرفتیم و اصلا تمام میشود. آتشبس میشود.
غلامعلی رشید: ما ثابت کردیم ارزش بصره به اندازه ارزش خانقین و العماره است. شما یک روز آمدی [ارزش] زرباطیه را [همطراز ارتش] بغداد کردی [خنده]. گفتی ما برویم زرباطیه را بگیریم، پدر دشمن را در میآوریم. ارزش خانقین به مراتب کمتر از بصره و العماره است. خیلی کمتر است.
ابراهیم همت: بصره که سقوط کند، مثل خرمشهر است برای ما که سقوط کرد.
غلامعلی رشید: نه، بصره برای عراق مثل [سه شهر] خرمشهر، آبادان و ماهشهر است. برای اینکه [عراق] فقط یک راه [به خلیج فارس] دارد. سراسر خلیج فارس دست ماست. بصره عراق برابر [سه شهر] خرمشهر، آبادان و ماهشهر است.
محسن رضایی: اگر شما بتوانید بصره را به طور کامل بگیرید که جنوب عراق قطع میشود.
غلامعلی رشید: درباره ارزش و مقایسه هدفها باید صحبت کنیم.
ابراهیم همت: برادر محسن ارزش اقتصادی میدانند.
رحیم صفوی (مسئول طرح و عملیات ستاد مرکزی سپاه و عضو گروه طرحریزی عملیات): این [بصره] نظامی است.
محسن رضایی: آقای همت، شما برای رسیدن به استراتری باید پنج - شش لشکر عراق را منهدم کنید.
محسن رضایی: برای تسلط بر اوضاع تغییریافته جنگ چه باید کرد؟ آقای رشید، طرح کنید که برای جلسه بعد بروند درباره آن فکر کنند.
ابراهیم همت: برادر محسن، فرمودید روی رحمت [بصره] کار کنیم؛ یعنی کار تعطیل میشود؟
محسن رضایی: کجا؟
ابراهیم همت: اینجا [والفجر ۱ ] که الآن هستیم.
محسن رضایی: برای چه تعطیل کنیم؟ ما در مقدمه گفتیم به دلیل مسائلی که با ارتش داشتیم، جلسههای خودمان را تعطیل کردیم که بتوانیم کنترل داشته باشیم. ما همیشه با هم جلسه داشتیم، صحبت میکردیم و نظرهای شما را میگرفتیم. الآن ما خودمان داریم درباره استراتژی با ارتش بحث میکنیم، گفتیم اینطور نباشد که ما بیاییم موردی را مطرح کنیم و سه ماه وقت تلف شود تا شما متوجه شوید. همزمان با آن پیشرفت بحثها شما بیابید که هم نظرهای شما را بگیریم، هم نظرهایی را که به آنها رسیدیم به شما منتقل کنیم.
ابراهیم همت: منظور من عمل کردن است [اجرای عملیات آینده].
محسن رضایی: ما دیگر با شما هیچ جلسهای نمیگذاریم، دیگر نگویید چرا نظر ما را نمیگیرید. [علت] این بحثی که در کنار این عملیات ادامه میدهیم، این است که به طور جدی این سؤال همه جا مطرح شده که آیا میتوانیم جنگ را ادامه دهیم یا نمیتوانیم؟ اگر میتوانیم جنگ را ادامه دهیم، این جنگ چه اصولی باید داشته باشد؟ ما در اولین بررسیها به این مسئله توجه عمیق پیدا کردیم که جنگ تغییر کرده و باید بدانیم چرا تغییر کرده و چه کنیم که این تغییرها را هم به حساب بیاوریم و هم حسابش را برسیم، لذا خواستیم در این جلسهها شما هم باشید که نظرهای خودتان را به ما بدهید و بعدش هم ادامه دارد. این هیچ منافاتی با عملیات ندارد. از عملیات والفجر [مقدماتی] تا حالا چند روز طول کشیده است؟
احمد غلامپور (فرمانده قرارگاه کربلا): ۴۳ روز.
محسن رضایی: چقدر به دشمن زمان دادیم؟
ابراهیم همت: من به دلیل همین میگویم که برویم سریع روی زمین کار کنیم و عملیات کنیم.
محسن رضایی: بله، باید زود تمام کنید. اگر مشکل تامین نبود، ما تا حالا دستور حمله را داده بودیم.
محسن رضایی: ما خودمان فردا مینشینیم بحث میکنیم. چون باید به صورت یک جزوه دربیاید. برای قسمتهای «چه باید کرد؟» هر اندازه که گفته شده است، [فرماندهان] دنبال آن میروند و هر کدام که گفته نشده است، به صورت سؤال به آنها میدهیم.
عزیز جعفری (مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم سپاه): بعد هم هر کدام را به بحث میگذاریم.
محسن رضایی: بسم الله الرحمن الرحیم. سه مساله جلو ماست:
۱. اینکه بگوییم تمام شد. ما فعلا با این توان نمیتوانیم نقاط دشمن را حل [تصرف] کنیم و دیگر تمام شد. باید فکری کنیم و جنگ را همینطور فرسایشی ادامه دهیم تا دو سال، سه سال و چهار سال دیگر تا وضعمان طوری شود و ما بتوانیم به جنگ ادامه دهیم ممکن است یکی این را طرح کند.
۲. دیگر اینکه ممکن است طرح کنیم که نه، ما نقاط ضعف دشمن را نمیدانیم. اگر نقاط ضعف دشمن را بدانیم، نیرویی میگذاریم و مساله آنجا را حل میکنیم، چون ما نقاط ضعف دشمن را نمیدانیم، لذا برای این کار احتیاج به وقت و بررسی داریم، این دو راهحل که ابهام آمیز است. اولی قطعیت در اینکه نمیتوانیم، دومی ابهام در اینکه شاید بتوانیم.
۳. ما بیاییم درباره نقاط قوت دشمن که میدانیم و نقاط ضعف خودمان را هم که میدانیم، یک بررسی کنیم و از این بررسیها ببینیم چه کار میتوانیم کنیم که بتوانیم دشمن را منهدم کنیم و عملیات موفقیتآمیز داشته باشیم. فرق طرح سوم با دوم در این است که طرح دوم میگوید ما حتی ضعفهای دشمن را نمیدانیم، اما طرح سوم این است که ما تقریبا نقاط قوت و ضعفهایش را میدانیم و برای خودمان را هم میدانیم، اما بیاییم بنشینیم یک بررسی کنیم و ببینیم که توانایی داریم یا نداریم. فرق آن [طرح سوم] با [طرح] اول در این است که در [طرح] اول توان خودی را قطعا رد کردیم و گفتیم دیگر نمیتوانیم، اما طرح سوم میگوید که شاید توانش را داشته باشیم و هنوز نامید نشویم. حالا بنشینیم توانش را بررسی کنیم. درباره این سه مطلب باید کار بشود.
عزیز جعفری: بسم الله الرحمن الرحیم. با این تحلیلهایی که بعدازظهر کردیم، دیدیم اگر بخواهیم نقاط قوت دشمن را تغییر دهیم یا نقاط ضعف خودمان را از بین ببریم، آنهایی که قابل تغییرند و [تغییرشان لازم است] اکثرا درجه دو هستند و [این کار] حداقل شش ماه زمان میبرد. پس به این میرسیم که ما برای انجام یک عملیات عمده و رسیدن به یکی از اهداف واسطه که عملیات اصلی است، تا شش ماه نباید دست به عملی بزنیم، چرا؟ برای اینکه آن نقطه ضعفهای خودمان را برطرف نکردهایم و در نقاط قوت دشمن هم تغییری حاصل نشده است. بنابراین باید درباره آن استراتژی که تعیین کرده بودیم تجدید نظر کنیم یا حداقل فعلا اسم اولویت برداشته شود یا اینکه به گونهای دیگر بگوییم تا اجرای آن استراتژی شش ماه زمان لازم داریم برای اینکه بتوانیم این عواملی را که تحلیل کردهایم، برطرف و آن شرایط مناسب را برای عملیات بزرگ فراهم کنیم. پس به این دلیل لازم است که ما عملیاتهای محدود انجام دهیم؛ یعنی نمیتوانیم عملیات عمده انجام دهیم. پس بهترین شیوه این است که در عملیات محدود، هر سپاه ما در یک منطقه پخش شود، چون اگر بخواهیم عملیات عمده انجام دهیم باید دو سپاه را تمرکز نیرو بدهیم که این خوب نیست. ما مجبور هستیم که هر سپاهی را در یک منطقه بگذاریم و شروع به [تصرف] هدفهای کوچک، محدود و ارتفاعات استراتژیک کنیم. همان خطی که بعد از [عملیات] رمضان دنبالش را گرفتیم، انجام دهیم که کلی از اشکالهایمان از جمله خط نداشتن یا ضعفها را برطرف کنیم. غرب هم که باید عمل شود، اما با نیروی بیشتری. ما ادامه والفجر ۱ را شاید یک عملیات عمده به حساب بیاوریم. با آن حرفهایی که در این چند جلسه بحث کردیم، نتیجه این شد که نمیتوانیم والفجر ۱ را ادامه دهیم و ما هیچ وقت دستمان به نعمت [العماره] نمیرسد. اگر دستمان به آنجا نمیرسد و نمیخواهیم به آنجا برسیم، باید دنبال هدف دومی را بگیریم که انهدام نیروست. به گونهای اینجا [منطقه العماره] عمل کنیم که حالا که دستمان به اینجا نمیرسد، حداقل انهدام نیروی مناسبی انجام دهیم. اگر بررسی کنیم و ببینیم که از دشمن انهدام نیرو نمیشود، حتی از دست زدن به والفجر ۱ هم باید مصرف شویم، به نعمت [العماره] که نمیرسیم و اگر انهدام نیرو داخل آن نیست، حتی شروع والفجر ۱ هم زیر سؤال میرود. بعد از آن، قسمت سوم که اجرای عملیاتهای محدود و پی در پی در رحمت ۲ و ۳ است که این قسمت [طلائیه و زید] خودبهخود اجرا میشود؛ یعنی با این صحبت زمین پایین آماده میشود که شاید خودش یک نکته منفی داشته باشد! اینکه بعد از شش ماه ما بخواهیم در نهایت دوباره سراغ رحمت [بصره] برویم، شاید این عملیاتهای محدود و پی در پی و کوچک، دشمن را هوشیار کند و احتمالا به ضرر ما باشد. پس میشود نتیجهگیری کرد که باید عملیاتهای محدود انجام دهیم تا برای عملیات عمده آماده شویم. فعلا از رحمت برای عملیات محدود و پی در پی، چشمپوشی کنیم، چرا؟ برای اینکه [آنجا] هدف اصلی ماست و دشمن آگاه میشود. باید به منطقه نعمت و برکت بیاییم، باید عمده نیروهای ما در این دو قسمت فعال شوند و عملیاتهای محدود را در این دو محور انجام دهیم.
احمد کاظمی: پس خلاصه این شد: ۱ تا ۶ ماه وقت میخواهیم.
عزیز جعفری: برای استراتژی نه، برای آماده شدن و رفع اشکالات.
احمد کاظمی: در برکت و نعمت دست به عملیاتهای محدود بزنیم.
رحیم صفوی: بسم الله الرحمن الرحیم. یک طرف قضیه ما که مقداری هم قضیه اصلی است، مردم ما هستند. آیا میشود به مردم گفت که ما شش ماه عملیات نمیکنیم؟ میخواهیم سازماندهی کنیم و آموزش بدهیم؟ از کجا معلوم که ما بعد از شش ماه به این هدفها برسیم؟ حالا گفتیم شش ماه، ولی ممکن است فقط سه ماه برنامهریزی طول بکشد که بخواهیم اجرا کنیم. شاید مدت بیشتری طول بکشد. من به نظرم میرسد اولین چیزی که ما باید به دنبال آن باشیم، به یاری خدا یک عملیات پیروز است که این عملیات پیروز بتواند برای ما نیرو جذب کند؛ یعنی ما برای اینکه بتوانیم طرحمان را به مرحله اجرا درآوریم، آن طرف قضیهاش این است که نیرو داشته باشیم و مردم جذب شوند و از این حالتی که پیش آمده بیرون بیایند. البته ما نرفتیم ببینیم در شهرها چه خبر است، ولی اینطور که گفته میشود و این شایعههایی که دامن زدهاند، ما را به این نتیجه میرساند که ما به یک عملیات پیروز احتیاج داریم. حالا این عملیات پیروز را کجا انجام دهیم، باید روی آن کار کنیم و ببینیم این عملیات پیروز هرچند کوچک در کجا باشد؟ ولی این عملیات پیروز را باید در امتداد استراتژی خودمان تعیین کنیم؛ یعنی عملیاتی جدا از آن هدف استراتژیک که برای خودمان تعیین کردهایم، نباشد. مختصر اینکه تا یک ماه دیگر چه کار کنیم؟ کلا من معتقد به این هستم که باید تلاش بعدی ما در غرب با حداقل دو لشکر و یک فرارگاه قوی باشد و تلاش اصلی ما در منطقه عمومی بصره انجام شود. این عملیات پیروز، یک هدف یک ماهه است.