صدام در حقیقت مقدمات جنگ علیه ایران را از آبان 57 (سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) آغاز کرد و اولین قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را از همان موقع در بصره تاسیس کرد و برادرش برزان تکریتی رامسئول قرارگاه کرد. یعنی با اعلام انحلال ساواک و مراکز قدرت امنیتی و سیاسی رژیم شاه و با فروپاشی نظم سابق و از هم گسستنِ بدنه ارتش که در واقع پس از فرار سربازان از پادگانهای ایران آغاز شده بود، صدام به فکر انتقام از ایرانیها افتاد و درصدد برآمد تا حقارتی راکه در درون از زمان امضای قرارداد الجزایر به دست خودش به دلیل تسلیم در برابر شاه احساس می کرد، جبران کند. علاوه بر این انگیزه موثر، او به درستی درک کرده بود که با فروپاشی نظام دیکتاتوری شاه و تشکیل حکومتی مردمی و اسلامی در کنار مرزهایش پایه های دیکتاتوری حزب بعث عراق هم متزلزل می شود. پس باید در جهت تضعیف و صدمه زدن به این نظام نوپا از هیچ کوششی دریغ نکند. به اضافه، ماهیت و طبیعتِ وابستگی صدام به بیگانگان، زمینه تحریک پذیری و تشویق وی رابه جنایت فراهم می کرد. او برای اینهمه، نیاز به زمینه چینی داخلی و منطقه ای و برداشتن موانع از سر راه داشت.
اینها بخشی از مصاحبه حجت الاسلام دعایی، سفیر ایران در عراق است که چند ماه قبل از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به کشور بازگشت
حمله ارتش صدام در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ با بمباران فرودگاههای ۱۹ شهر آغاز شد. دورهای هشتساله که پس از جنگ ویتنام، طولانیترین جنگ قرن بیستم محسوب میشد. اما صدام چرا به ایران حمله کرد:
۱- اعمال حاکمیت بر اروند رود: اختلاف ارضی در این منطقهی حساس و استراتژیک، به دوران امپراتوری عثمانی باز میگشت. این اختلاف مرزی تا زمان استقلال عراق در سال ۱۹۳۲ نیز ادامه داشت. عراق پس از استقلال، ادعای حاکمیت مطلق بر اروند رود را مطرح کرد. روند این منازعه در سال ۱۹۷۵ به انتشار بیانیه الجزایر انجامید. در چارچوب این عهدنامه، خط تالوگ در اروندرود، مرز مشترک دو کشور شد.
امّا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عراق با بهانهجوییها و ایجاد درگیریهای متعددِ مرزی، در ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ بهطور یکجانبه این عهدنامه را لغو کرد. صدام حسین دراینباره اعلام کرد وضعیت حقوقی شطالعرب باید به وضع قبل از مارس ۱۹۷۵ بازگردد و این رودخانه را جز تمامیت عربی عراق اعلام کرد.
۲- مقابله با صدور انقلاب: پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و ایجاد نظامی انقلابی و مبتنی بر آموزههای شیعی، حکومت بعثی عراق احساس خطر کرد. صدام اقدام پیشگیرانه از صدور انقلاب را در چارچوب اصل دفاع از خود، در پیش گرفت. نمونهی این امر در سخنان نماینده عراق در نشست غیرمتعهدها آشکار شد. وی اجرای احکام اسلامی آنهم با معیار ولایتفقیه را دخالت آشکار در امور داخلی کشورهای دیگر دانست و تجاوز به ایران را در همین راستا توجیه کرد.
۳- تحریک و تشویق آمریکا: آمریکا برای بازسازی اعتبار و بازیابی شهرت و قدرتش در منطقه، در ترغیب و تهییج عراق برای حمله به ایران اثرگذار بود. شواهدی نیز این ادّعا را تایید میکند. کمی پیشتر از حملهی عراق به ایران، برژینسکی از مجموعه عملیات نظامی علیه ایران گفته بود که با احتساب حمله نظامی طبس و شکست آن، تجاوز عراق میتواند یکی از قطعات این پازل باشد. روزنامه «نیویورکتایمز» در اردیبهشت ۱۳۵۹، ضمن تحلیل طرحهای آمریکا پیرامون ایران، گمانهی حملهی عراق به ایران را مطرح کرده بود. افزون بر این، درحالیکه روابط دیپلماتیک عراق و آمریکا قطع بود، برژینسکی چندین بار قبل از حملهی عراق به ایران، بهطور محرمانه به بغداد سفر کرده و با صدام حسین دیدار کرده بود
۴- تصرف و تجزیه قلمرو ارضی ایران: حکومت بعث عراق با بلندپروازی و جاهطلبی صدام درصدد ارتقای موقعیت ژئوپلیتیک خود بود. آنها بر این باور بودند که محدودیتهای ژئوپلیتیک، قدرت و منافع ملی عراق را محدود کرده است. با وقوع انقلاب اسلامی، حکومت بعث گمان میکرد ایران بستر مناسبی برای تحقق این هدف است؛ چراکه توان این کشور نوپا اندک است و جنگ بهزودی با تامین اهداف عراق پایان میپذیرد. عراق در این جنگ علاوهبر حاکمیت بر اروندرود، تجزیه خوزستان و اشغال جزایر تنب کوچک و بزرگ را نیز جزء اهداف خود تعریف کرده بود. اعمال حاکمیت بر اروندرود دسترسی این کشور به خلیجفارس را تسهیل میکرد و موجب استفادهی آزادانه از بنادر عراق و صدور نفت عراق بدون نگرانی میشد. با این تصرفات سواحل عراق در خلیجفارس گسترش پیدا میکرد و کمکی بود تا عراق یک قدرت منطقهای بشود.
۵- برتری و کسب جایگاه هژمون در منطقه: رژیم بعث عراق در آرزوی جایگاه برتری و هژمون شدن در منطقه بود؛ نقشی که ایران پیش از انقلاب با حمایت آمریکا انجام میداد. پیروزی انقلاب اسلامی موجب به هم خوردن موازنه قوا در منطقهی خلیجفارس شد. صدام حسین درپی تامین اهداف جاهطلبانهی خویش و برقراری موازنه جدید قدرت در منطقه از طریق توسعه ارضی و مرزی بود. در وضعیتی که رژیم شاهنشاهی ایران سرنگون شده و رقیب عراق از بین رفته بود، فرصت مناسبی برای عراق فراهم شد تا این کشور در جهت منافع خویش، جنگی سخت را آغاز نماید.
۶- رهبری جهان عرب: یکی دیگر از اهداف عراق کسب رهبری جهان عرب بود. این امر در امتداد رقابت و منازعه میان عراق و مصر صورت میگرفت. مصر از زمان زعامت «جمال عبدالناصر» مدعی رهبری فکری و سیاسی کشورهای جهان عرب بود. اما در جریان توافقنامه «کمپ دیوید» توسط «انور سادات» از اتحادیه عرب اخراج شد. در چنین خلا قدرتی، رژیم عراق درصدد برآمد تا با حمله به ایران، این جایگاه را تصاحب کند. تلاش صدام حسین در جهت تجسم این جنگ بهمثابه جنگ عرب و عجم، راه رفتن بر مسیری تاریخی بود که عقدههای بسیاری را در جهان عرب میگشود و بدین ترتیب جهان عرب را در مقابل ایران بسیج و تجهیز میکرد. به هرحال دلایل بالا توانست صدام را مجاب کند تا حمله همه جانبهای علیه ایران آغاز کند. اما پس از هشت سال رژیم بعث به اهداف آرمانی خود نرسید و با پیشنهاد دادن آتش بس در مجامع بین المللی سعی کرد جنگ را به پایان ببرد.