در شب اول عملیات طوفان صحرا، بمب افکن های F-117 نیروی هوایی ایالات متحده نخستین پرنده هایی بودند که بغداد را مورد هدفگیری قرار دادند؛ آن هم در حالی که جلوتر از پوشش جنگ الکترونیک و سرکوب پدافند تجهیزات خودی همچون EF-111A و F-4G پرواز می‌کردند. ‏
ستون فقرات شبکه هشدار زودهنگام عراق رادار های P-35/37 BAR LOCK ساخت شوروی بود که می‌توانستند یک هدف به ابعاد یک متر مربع را از حدود ۱۰۰ مایل کشف کنند... اما پیدا کردن F-117 که سطح مقطع راداری اش (بصورت کلی گویی) اندازه یک بلبرینگ ۱ میلیمتری است، امری کاملا متفاوت بود.
 
در پایان جنگ، نیروی هوایی ایالات متحده یک تکنولوژی مورد علاقه جدید داشت. پنهانکاری (stealth) خود را در یک صحنه ‌نبرد پیچیده اثبات کرده بود و می‌رفت تا در ذهن بعضی جواب ابدی به چالش نفوذ به آسمان های محافظت شده باشد...
 
یک پرنده «غیرقابل کشف» رویای تئوریسن های قوای هوایی بود. با توجه به اینکه در طول حدود ۱,۳۰۰ پرانه عملیاتی، حتی یک خش بر روی F-117 ها نیافتاد، برای بعضی تصور پیدا شدن «گلوله‌ نقره‌ای» ایجاد شده بود و نیروی هوایی سرمست از پیروزی قاطع، دارای های ارزشمند ‌سرکوپ پدافند و اخلالگر الکترونیکی خود را بدون جایگزینی بازنشست (یا بسیار تضعیف) کرد. 
 
اما حقیقت آن بود که بغیر از آن دقایق آغازین، مکان هایی که F-117 ها به آن نفوذ کردند و اهدافی که مورد اصابت قرار دادند، توسط پرنده های متعارف (فاقد پنهان‌کاری) نیز مورد نفوذ و اصابت قرار گرفته شد. همچنین دایره عملیات انجام شده توسط آنها تنها به بمباران اهداف ثابت محدود بود.
 
‏خصوصیات پنهانکاری F-117 به همان میزان که بر کارهایی که ‹انجام می‌داد› تکیه می‌کرد، بر آنچا ‹انجام نمی‌داد› متکی بود... تنها در شب پرواز می‌کرد (تا از دید بصری دور بماند)، پیشران هایش فاقد پس سوز بودند، و فاقد گسیلش های الکترومغناطیسی در قالب رادار، ارتفاع سنج و دیتالینک بود. 
 
میزان تسلیحات قابل حمل آن (که تنها می‌توانست آن را در دهلیز داخلی خود حمل کند) بسیار محدود بود، بعلت عدم ارتباط با دیگر پلتفرم ها نمی‌تواست در همکاری با آنها عمل کند، و فاقد توانایی هوا-به-هوا بود. در عمل، تنها توانایی که در آن خوب بود زدن اهداف بزرگ و ساکن در برد نسبتا نزدیک بود.
 
پایین آوردن مشاهده پذیری یک پرنده همیشه نوعی مزیت برای بقا دارد، اما این مزایا با هزینه ای همراه است که ممکن است در میدان نبرد غیرقابل قبول باشد... آنچه مشخص است این است که اگر ناوگان ائتلاف تنها شامل F-117 بود، نمی‌توانست همان اثرگذاری را داشته باشد که با یک ناوگان متنوع داشت. 
 
از لحاظ راهبردی، اثربخشی و کارایی F-117 یک غافلگیری بسیار ناخوشایند برای عراقی ها و تأمین کنندگان تسلیحاتی شان ایجاد کرد... اما وقتی که آمریکایی‌ها دست خود را نشان دادند، رقبا فهمیدند که آنها دقیقاً چه کرده‌اند و چرا–و شروع به مقابله به آن نمودند. هیچ برتری نظامی تا ابد ثابت باقی نمی‌ماند. 
 
در بهار ۱۹۹۹، یک فروند F-117 توسط یک سامانه پدافندی سام-۳ (که نخستین بار در ۱۹۶۱ عملیاتی شد) ارتش صربستان سرنگون می‌شود... حدود هشت سال پس از طوفان صحرا، F-117 توسط سلاحی سرنگون میشود که حدود یک دهه پیش در زرادخانه ارتش عراق موجود بود. 
 
‏آتشبار مذکور برای کشف هدف خود از یک رادار P-18 SPOON REST D استفاده نمود، که یک نمونه ارتقاء یافته از یک رادار هشدار زودهنگام باند VHF ساخت شوروی است که نخستین نمونه‌های آن در سال ۱۹۵۶ عملیاتی شده بود، و‌ پایین ترین فرکانس موجود در رادار های متحرک ساخت آنها را داشت. جهت یادآوری، هرچه فرکانس یک رادار (با یکای ‹هرتز›) بالاتر باشد، طول موج آن کوتاه‌تر است.
 
فرکانس های بالاتر غالباً برای رادار های کنترل آتش ترجیح داده می‌شوند، زیرا اشعه ها را میتوان باریک‌تر نمود و طول‌موج های کوتاه تر، اطلاعات فواصلی نزدیکتری را ارائه می‌دهند. رادار های فرکانس پایین (۲ گیگاهرتز و کمتر) اما می‌توانند فواصل بیشتری را طی کنند و قدرت بیشتری دارند اما از دقت کمتری در مکان‌یابی هدف برخوردارند.
 
 بنابراین رادارها بنابر تاثیر از نظر عملکرد از هم تفکیک میشدند:رادارهای هشدار اولیه اهداف را در بردهای دور شناسایی کرده و سپس آنهارا به رادار های دقیق‌تر ‹کنترل آتش› یا ‹ردیابی هدف›، که فرکانس بالاتری داشتند، تحویل می‌دادند–طراحی های Stealth راداری ایالات متحده نیز بر همین رادار های ردیاب هدف تمرکز می‌نمود، زیرا این نوع رادارها بودند که قرار بود تسلیحات را هدایت کنند. 
 
این رادارهای فرکانس پایین بودند که بهترین شانس را در کشف اهداف داشتند، اما اگر آنها نمی‌توانستند تسلیحات را به سوی آن هدف هدایت کنند (که نمی‌توانستند)، پس پدافند هوای دچار لطمه میشد. 
 
‏باندهای رادیویی که به عنوان UHF و VHF به آنها اشاره میشود (مخفف Ultra High Frequency و Very High Frequency) در واقع باندهای فرکانس های نسبتا پایینی هستند.
 
در سال ۱۹۷۸، زمانی که تصمیم ساخت F-117 گرفته شد، چهار نوع رادار نظارتی در شوروی عملیاتی بودند که در باند VHF فعالیت می‌کردند. رادار FLAT FACE باند UHF نیز بصورت عمده در خدمت قرار داشت.
 
با این حال هیچ یک از این رادارها قابلیت یافتن ارتفاع هدف را نداشتند، و واکافت آنها از نظر زاویه و برد ضعیف بود. این رادارها، که دو-بُعدی نامیده میشدند،آخرین نسل از رادارهایی بودند که بدون هیچگونه پردازش دیجیتال سیگنال توسعه یافتند. به طور خلاصه، آنها قادر به ارائه دقت لازم برای هدایت موشک های زمین به هوا نبودند.
 
بدون یک ارتفاع یاب VHF (که وجود نداشت)، این رادارهای هشدار اولیه با فرکانس پایین حتی نمی توانستند ارتفاع هدف پنهان‌کاری را تعیین کنند که یک اپراتور بسیار هوشیار و ماهر ممکن بود آن را کشف کرده باشد. بنابراین، اپراتورهای پدافند هوایی شوروی (و مشتریان عراقی آنها) مجهز به تجهیزات لازم برای مکان یابی F-117 نبودند؛ واقعیتی که در ۱۹۹۱ بصورتی دردناک نمایان شد. 
 
اما طراحان شوروی خواب نبودند. در شروع جنگ خلیج فارس، شوروی ها دو رادار هشدار زودهنگام مدرن سه-بعدی را در باند VHF عملیاتی کرده بودند؛ TALL RACK حتی قبل از F-117 عملیاتی شده بود،‌ و رادار های BOX SPRING شوروی و Type 408C چینی ها قبل از طوفان صحرا مورد استفاده بودند. 
 
‏امروزه، روس ها و چینی ها سیستم های قدیمی تر را ارتقا دادند و تعداد قابل توجهی از سامانه های جدید را در باند های‌ VHF و UHF و L تولید نموده ‌اند. برخی از این قابلیت ها نیز، به ویژه رادارهای قدیمی تر، به طور گسترده ای صادر شده اند. 
 
تهدیدات تکامل یافته اند و روزهایی که Stealth یک برتری سرنوشت‌ساز را فراهم میکرد گذشته است. همراه با نادیده گرفتن توانایی های جنگ الکترونیکی توسط نیروی هوایی، این بدین معنی است که تقریبا از هر لحاظ محیط پدافند هوایی برای ایالات متحده سه دهه بعد از طوفان صحرا نسبتا وخیم تر بود. 
 
هواگردهای دارای قابلیت مشاهده پذیری کم راداری از نیاز به حمایت مؤثر سرکوب پدافند هوایی دشمن، که یک عنصر ضروری برای بازدارندگی موثق هوا-محور است، مصون نیستند و دلیل اصلی نگذاشتن تمامی تخم مرغ های قوای هوایی در سبد Stealth، انعطاف پذیری نیروی هوایی به طور کلی است؛ به ویژه انعطاف پذیری از دست رفته با طراحی های Stealth.
 
داشتن یک ناوگان Stealth ارزش خود را دارد، اما داشتن یک ناوگان تماما Stealth بهاوری کمتری دارد زیرا این پرنده‌ها برای اکثریت آنچه قوای هوایی در راستای آن مورد استفاده قرار می گیرد، دارای محدودیت هستند. 
 
‏کاهش مشاهده پذیری هنوز هم ارزشمند است–در صورتی که همه عوامل دیگر مساوی باشند، Stealth فاصله‌ای که یک هواگرد در معرض تهدید قرار می‌گیرد را کاهش می دهد–اما تنها عاملی نیست که بتوان بقاپذیری تسلیحات و پلتفرم های قوای هوایی را به آن نسبت داد. 
 
تحلیل و تجزیه «بقاپذیری» یک بحث پیچیده است، زیرا مشاهده‌پذیری هواگرد، افزونگی سامانه‌های آن، سرعت، قابلیت مانور و قابلیت حمله الکترونیکی، همگی برای کمک به زنده ماندن تعامل دارند. البته یک عامل دیگر نیز در این امر موثر است: «کشندگی». بهترین راه برای اطمینان از زنده ماندن، اطمینان از عدم حیات دشمن است.
 
اما نمی‌توان همه چیز را با هم داشت: افزایش ظرفیت حمل تسلیحات یک پلتفرم مانورپذیری آن را تضعیف میکند و افزایش تعداد سنسور ها می‌تواند به مشاهده پذیری آن لطمه بزند. بهینه سازی این فضای تجاری بین تمامی اعضای خانواده توانایی های برتری هوایی نیاز به تجزیه و تحلیل دقیق درباره همه این ویژگی ها دارد.
 
امروزه‌ «پنهان کاری» یکی از جوانب اساسی قوای هوایی مدرن است، اما تنها ترفند موجود برای آنها نیست.