حدود شش سال از آغاز جنگ تحمیلی میگذشت. در این مدت رزمندگان اسلام و ملت قهرمان ایران با توکل به خداوند متعال و تکیه بر مکتب حسینی و با بهرهگیری از رهبریهای هوشمندانه حضرت امام(ره) با حضور یکپارچه و مقاوم در برابر حملات دشمن در جبهههای نبرد و توطئههای استکبار جهانی که هدفی جز تضعیف روحیه رزمندگان اسلام و سرنگونی انقلاب اسلامی نداشتند، ایستادگی میکردند. رژیم بعث عراق و حامیانش به هر حیله و ابزاری متوسل میشدند تا مردم ایران را از مقاومت باز دارند. نظامیان بعثی که در میدان جنگ تاب مقابله با دلاورمردان ایرانی را نداشتند و در اکثر جبههها با شکستهای خفتباری عقبنشینی میکردند، چاره را در حمله به مردم بیدفاع میدیدند؛ حرکتی ناجوانمردانه که فقط در خلال جنگهای جهانی و توسط جنایتکاران بینالمللی مانند هیتلر و موسولینی مسبوق به سابقه بود. این حملات کم و بیش از زمستان سال 1364 و بعد از عملیات موفق والفجر 8 آغاز شده بود و با آغاز سال 65 همچنان ادامه داشت. اولین راه مقابله با دشمن، دلاوری دلیرمردان پدافند نیروی هوای ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در این مدت بارها شکست و ناکامی را به دشمن تحمیل کرده بودند ولی به واسطه حمایت همهجانبه دول غربی، ارتش صدام از نظر تجهیزاتی روز به روز قویتر میشد و در نتیجه
هواپیمای اف 14 بهعنوان یک رهگیر فوق پیشرفته، سدی محکم در برابر تجاوزهای دشمن بود. در این میان با توجه به تحریمهای همهجانبه، این جنگنده با مشکلات زیادی روبهرو بود ولی دلیرمردان گردان نگهداری، شبانهروز در تلاش بودند تا هواپیماهای مزبور همچنان سرپا بمانند. پرواز با این جنگنده پیشرفته و بهرهگیری از تمامی امکانات آن کار آسانی نبود ولی تیزپروازان شجاع نیروی هوایی همه سدها را شکسته بودند و از این جنگنده با کمترین امکانات بیشترین کارایی را ارائه میدادند؛ مردانی که دلاورانه هشت سال دفاع کردند و اجازه ندادند ذرهای از این خاک مقدس در تصرف دشمن بماند؛ مردانی که حماسهها آفریدند، رشادتهای فراوانی کردند و شهدای گرانقدری را تقدیم ملت ایران نمودند. اینبار با یکی از این نامآوران به گفتوگو نشستهایم. سرتیپ خلبان محمد اسماعیل پیروان، دلاوری از مشهد مقدس. غبار سالهای سخت دفاع مقدس در چهره مهربانش آشکار بود و با هیجان درباره آن روزها صحبت میکرد و سعی داشت که همه چیز را با تمامی جزئیاتش نقل کند. کلام وی از آرامش درونش خبر میداد؛ آرامشی که در لحظات دشوار برای یک خلبان شکاری میتواند سرنوشتساز باشد تا تصمیم درست اتخاذ کند. بهراستی او را میتوان مرد لحظات دشوار نامید.
- امیر! ضمن معرفی خودتان نحوه ورودتان به نیروی هوایی و سمتهایی را که در این نیرو داشتهاید، برای ما توضیح بدهید؟
من سرتیپ خلبان بازنشسته محمد اسماعیل پیروان، در سال 1330، در شهر مشهد متولد شدم و دوران تحصیلات ابتدایی و بخشی از دبیرستان را در شهر مشهد و بقیه تحصیلات متوسطه را در تهران سپری کردم و در سال 1349 در نیروی هوایی استخدام شدم و به واسطه علاقه زیادی که به خلبانی داشتم، در سال 1354 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی و پس از طی دوران مقدماتی پرواز در ایران، عازم آمریکا شدم و در تابستان سال 1356 پس از طی دوره تکمیلی خلبانی در آمریکا با کسب رتبه اول پرواز، آکادمی پرواز و زبان انگلیسی در بین تمامی دانشجویان حاضر در پایگاه لاف لین آمریکا به ایران بازگشتم و به عنوان خلبان هواپیمای اف4 انتخاب شدم. پس از طی دوره کابین عقب اف4 به پایگاه شکاری بوشهر منتقل شدم. در سال 1358 ازدواج کردم که حاصل آن سه فرزند، یک دختر و دو پسر است. در سال 1361 پس از طی دوره کابین جلو هواپیمای اف4، در پایگاه شکاری مهرآباد و سپس همدان مشغول به خدمت شدم. در اواسط سال 1364 به پایگاه شکاری اصفهان منتقل و برای طی دوره پرواز با هواپیمای اف14 انتخاب شدم و پس از چند سال پرواز با این جنگنده دوره معلم خلبانی هواپیمای اف14 را نیز طی کردم. در طی مدت خدمت، دورههای مختلف عالی رستهای، دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش، دانشکده جنگ هوایی پاکستان و دوره کوتاه مدت دانشگاه عالی دفاع ملی (ویژه مقامات ) را طی کردم و سه نوبت با دریافت درجه موقت در مشاغل بالاتر منصوب شدم و از دست مقام معظم رهبری مدال فتح و درجه سرتیپی را دریافت کردم. از جمله مشاغلم میتوانم به جانشین تیپ شکاری و معاون عملیات پایگاه شکاری اصفهان، جانشین پایگاه شکاری بوشهر، فرمانده منطقه هوایی شیراز، معاون اطلاعات فرماندهی نهاجا و از سال 1382 تا 1385 به عنوان معاون هماهنگکننده فرماندهی نهاجا اشاره کنم. سرانجام بعد از 36 سال خدمت در دیماه 1385 با درخواست شخصی به افتخار بازنشستگی نائل آمدم.
در طول سالهای دفاع مقدس، علاوه بر 31 مأموریت برون مرزی با هدف بمباران نیروهای دشمن، 72 نوبت پرواز اسکرامبل و بیش از 765 ساعت پرواز گشت رزمی هوایی با هواپیماهای اف4 و اف14 را با موفقیت به انجام رسانیدم.
- امیر! همانطور که میدانید عراق در سالهای پایانی دفاع مقدس جنگ را به شهرها کشانده بود. با توجه به این که در این زمان در تحریم به سر میبردیم، در این مقطع نقش جنگندههای اف14 بهعنوان یک رهگیر چگونه بود؟
اواخر پاییز سال 1365 حملات دشمن به شهرها شدت بیشتری گرفته بود. هواپیماهای دشمن با بهره گیری از وضعیت جغرافیایی کشورمان و با استفاده از نقاط کور راداری که به دلیل وجود کوهستانهای غرب کشور ایجاد شده، سعی میکردند با پرواز در ارتفاع پست خود را به نقاط مرکزی ایران نزدیک کنند که در چندین مرحله موفق به بمباران مردم بیدفاع استانهای همدان، اراک، قم شدند. در این حملات ناجوانمردانه تعداد زیادی از مردم غیرنظامی در خانه و کوچه و بازار به خاک و خون کشیده شدند.
نیروی هوایی که همواره و با تمام توان درگیر مأموریتهای محوله خصوصا دفاع هوایی از نقاط حساس و حیاتی کشور از جمله خلیج فارس بود، این امکان برایش وجود نداشت تا پوشش هوایی اختصاصی برای دهها شهر بزرگ و کوچک را در برنامه دفاعی خود لحاظ کند؛ مگر در مناسبتهای خاص مثل راهپیماییهای بزرگ 22 بهمن و روز قدس و نماز جمعههای شهر بزرگ که این روش نیز در هیچ کشوری مرسوم نبود.
به هر حال پس از شش سال جنگ، تجهیزات رو به فرسودگی بود. تعدادی هواپیما و خلبان را از دست داده و تعداد زیادی از موشکها و سایر مهمات ذخیره شده را مصرف کرده بودیم و با توجه به تحریم همهجانبه، جایگزینی هم برای آنها نداشتیم. با وجود تلاش کارکنان غیور نگهداری و جهادگران نهاجا در معاونت جهاد خودکفایی و مسئولان آماد و پشتیبانی نهاجا که با تعمیرات سریع، ابداع و ساخت و تهیه اقلام مورد نیاز برای عملیاتی نگهداشتن هواپیماها تلاش میکردند حصر اقتصادی کم کم داشت پیامدهای خود را نشان میداد. هواپیماهای اف14 که شبانهروز در آسمان و در معرض خطر بودند، در نبردهای هوایی وپوشش مناطق حساس نقش غیر قابل انکاری داشتند.
در سالهای آغازین جنگ، هواپیماهای اف 14 با بهرهگیری از موشکهای مرگبار فنیکس آسیبهایی جدی به نیروی هوایی عراق وارد آورده و خصوصاً در عملیاتهای بیتالمقدس و والفجر 8 با شکار هواپیماهای عراقی، رعب و وحشت را در دل خلبانان عراقی حاکم کرده بودند ولی در سال 1365 با توجه به محدودیتهای اشاره شده ما دیگر نمیتوانستیم در هر شرایطی از فنیکس استفاده کنیم و به منظور جلوگیری از فرسودگی هواپیماهای اف14، خصوصا فرسایش موتورها و سایر قطعات مهم و کمیاب، باید تدبیری اندیشیده میشد.
- راهحلتان برای حل این مشکل چه بود؟
شهید بابایی، معاونت عملیات وقت نیروی هوایی دستوری مبنی بر تغییر در زمان پروازهای هواپیماهای اف 14 صادر کرد که از جمله مفاد این دستور میتوان به کاهش پروازهای گشت هوایی شبانه روزی اف 14ها و جایگزینی پروازهای اسکرامبل (خلبان و هواپیمای آماده در ابتدای باند برای برخاستن ظرف چند دقیقه در صورت نیاز و به منظور مقابله سریع با هوپیماهای مهاجم) به جای آن اشاره کرد. تدبیر شهید بابایی این بود که با توجه به مشخص نبودن زمان پایان جنگ و تا به ثمر رسیدن تلاش کارکنان خلاق معاونت جهاد خودکفایی نهاجا در جایگزین کردن موشکی مناسب برای هواپیمای اف14، از موشک فنیکس فقط در موارد خاص و اضطراری استفاده شود و خلبانان ترجیحا از موشکهای راداری برد متوسط اسپارو و یا موشکهای حرارتی سایدوایندر برای انهدام هواپیماهای دشمن استفاده کنند. این در حالی بود که دشمن بدون هیچ محدودیتی از موشکهای زمین به هوا و هوا به زمین خود علیه هواپیماهای ما استفاده میکرد.
البته باید اشاره کنم این محدودیتها در دو سال آخر جنگ بود و خوشبختانه زحمات جهادگران مبتکر به ثمر نشست و موشک هاوک بهعنوان یک جایگزین مناسب برای فنیکس بر روی اف 14 نصب و آزمایش شد و در سال آخر دفاع مقدس دلگرمی خوبی برای خلبانان و پشتوانه مناسبی برای صرفهجویی در مصرف موشک فنیکس شد.
- در مدت حضور شما بهعنوان خلبان هواپیمای اف 14 در دفاع مقدس، آیا درگیری هوایی خاصی که منجر به هدف قرار گرفتن هواپیمای دشمن شود، داشتهاید؟
بله! در دو مورد موفق شدم هواپیماهای دشمن را هدف قرار دهم که یک مورد آن درست به بحث اصلی ما که بمباران شهرها توسط هواپیماهای دشمن است، برمیگردد.
دیماه سال 1365 از نیمه گذشته بود و رزمندگان اسلام بعد از عملیات کربلای 4، بلافاصله عملیات کربلای 5 را در منطقه عمومی شلمچه آغاز و ضربات جبرانناپذیری را بر پیکره دشمن وارد کرده بودند. در این زمان جنگندههای دشمن با استفاده از نقاط کوهستانی و ارتفاعات غرب کشور، خود را از دید رادارها مخفی و تعدادی از شهرها را بمباران و تعدادی از هموطنان مظلوم و بیدفاع ما را شهید کردند. در یکی از این حملات شهر قم هدف قرار گرفت و تعدادی از مردم بیدفاع و زوار حرم حضرت معصومه (س) به شهادت رسیدند.
حملات هوایی آنها به شهرهای ایران افزایش مییافت.
با شروع بهمنماه و با توجه به در پیش بودن دهه فجر، احتمال اینکه مجددا این شهر مذهبی مورد حمله قرار گیرد، زیاد بود. به همین دلیل مسئولان نیروی هوایی تصمیم گرفتند برای مدتی هواپیماهای اف 14 با گشت ویژه شهر قم و شهرهای اطراف آن را پوشش دهند تا در صورت موفق شدن دشمن به مخفی ماندن از چشم رادارهای پدافند و رسیدن آنها به شهر قم، هواپیماهای اف 14 آماده پذیرایی از آنها باشند و درس فراموش نشدنی به آنها بدهند.
اسم منطقه پروازی کیوبک (تلفظ لاتین حرف Q ) که حرف اول شهر قم (QOM) به زبان انگلیسی بود، تعیین شد و مسئولان تمامی خلبانان را در مورد چگونگی عملیات و حساسیت موضوع آگاه کردند.
چند روزی از شروع این مأموریت میگذشت. دوازدهم بهمن (نخستین روز دهه فجر) بود که طبق معمول برای بررسی برنامه پروازی روز به پست فرماندهی رفتم و دیدم برای ساعت 3 بعدازظهر روز سیزدهم بهمنماه، برای پرواز در منطقه کیوبک به اتفاق سروان کازرونی تعیین شدهام.
معمولا خلبانان قبل از هر مأموریتی در مورد چگونگی انجام آن مدتی در یک محل خلوت و آرام فکر میکنند و موارد مختلف و محتمل قابل پیشبینی را بررسی و راهکنش ]تاکتیک[های مناسب مقابله با آن را از نظر میگذرانند. دفاع از آسمان یک شهر بزرگ توسط هواپیما با دفاع از یک منطقه نظامی، مراکز عمده صنعتی، پالایشگاهها و یا سایر مراکز مهم نفتی خیلی متفاوت است. این اماکن معمولا برای دفاع از خود مجهز به یکانهای پدافند بوده و کارکنان شاغل در اینگونه تاسیسات، آموزش پدافند غیرعامل دیده بودند و خانوادهای در این یکانهای زندگی نمیکند. ضمنا ماهیت شغلی این کارکنان ایجاب میکند تا آمادگی مواجه شدن با حمله هوایی دشمن را داشته باشند ولی اختصاص هواپیمای رهگیر برای حفاظت از دهها شهر برای نیروی هوایی هیچ کشوری میسر و متداول نیست. بنابراین مردم شهرها خصوصا زنان و کودکان در برابر حملات هوایی بسیار آسیبپذیر هستند. البته نیروی هوایی برابر طرحهای مصوب، بخش عمده توان پدافندی خود را در مرزهای هوایی کشور متمرکز کرده بود تا از ورود هواپیماهای دشمن جلوگیری کند ولی در هیچ جا دفاع هوایی مطلق نیست و بعضا دشمن موفق میشد به داخل خاک کشور نفوذ کند. ضمنا تجربه نشان میداد که دشمن در ایام دهه فجر برای تلخ کردن کام ملت ایران، به اقدامات مذبوحانهای دست خواهد زد. با توجه به مسائل فوق، شب قبل از مأموریت وقتی داشتم چگونگی مواجه شدن با هواپیماهای دشمن را (در صورت وقوع حمله) در ذهنم تجسم میکردم، ترجیح میدادم این مأموریت بهصورت دوفروندی انجام شود، تا پوشش دفاع مطمئنتری برای شهر داشته باشیم ولی میدانستم با توجه به امکانات موجود و حجم مأموریتها این امر ممکن نیست. به هر صورت تصور اینکه یکی از مهاجمان موفق شود خود را به شهر رسانده مردم را مورد حمله قرار دهد، فکرم را سخت مشغول و برایم غیر قابل تحمل بود و بار مسئولیت بر دوشم سنگینی میکرد و در حالی که غرق اینگونه تفکرات بودم، به خواب سبکی فرو رفتم.
روز 13 بهمن بعد از نماز صبح، قدری بیشتر استراحت کردم؛ چون خلبانانی که بعداز ظهر پرواز داشتند و تا دیر وقت درگیر پرواز میشدند، صبح چند ساعتی دیرتر به گردان پروازی مراجعه میکردند.
حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود به همراه سروان کازرونی بعد از دریافت اطلاعات پرواز و مدارک مربوط به مأموریت و وضع هوای منطقه به اطاق تجهیزات پروازی رفتیم و پس از بررسی کلاه پرواز، ماسک اکسیژن و پوشیدن جی سوت (لباس ضدجاذبه) به سمت شلتر (آشیانه هواپیما) راه افتادیم.
در آشیانه پس از انجام مقدمات کار، سوار بر مرکب آهنین بال شدیم و موتورها را روشن کردیم و در حال چک کردن سامانهها بودم که متوجه اشکالی در یکی از آنها شدم که هواپیما را غیر قابل پرواز عملیاتی میکرد. امکان برطرف کردن آن نیز در زمان کوتاه میسر نبود و مجبور شدیم از هواپیمای جایگزین استفاده کنیم.
سریعا خودمان را به آشیانه هواپیمای جایگزین رساندیم. باید طبق برنامه پرواز را انجام میدادیم چون همکارانم از چند ساعت قبل در منطقه کیوبک عهده دار همین مأموریت بودند و بعد از چند مرحله سوختگیری منتظر ما بودند و نمی توانستند قبل از رسیدن ما منطقه را ترک کنند. با مشاهده هواپیمای جایگزین، تعجب کردم چون هواپیما فقط مجهز به دو موشک حرارتی بود. این موشکها با برد کوتاه و برای درگیری نزدیک هوایی به کار میرفت. هواپیمای اف 14 معمولا باید مجهز به موشکهای راداری فنیکس و اسپارو نیر باشد ولی عملا در دوسال آخر جنگ تحمیلی به دلیل تحریمهای همه جانبه و صرفهجویی ما کمتر از موشکهای فنیکس استفاده میکردیم اما دستکم باید چند تیر موشک راداری برد متوسط اسپارو، دوتیر موشک سایدواندر زیر هواپیما نصب باشد. با خودم فکر کردم شاید به دلیل تراکم مأموریتهای عملیاتی کارکنان زحمتکش گردان نگهداری و اسلحه و مهمات، مجال کافی برای تجهیز هواپیمای جایگزین را پیدا نکرده بودند. البته این اولین باری بود که من با هواپیمایی مأموریت رهگیری را انجام میدادم که فقط مجهز به دو تیر موشک حرارتی و مسلسل بود.
به خدا توکل کردم و مثل همیشه برای بازدید وضعیت ظاهری هواپیما به سمت آن حرکت کردم و در حالی که زیر لب میگفتم: «خدایا خودت شاهدی که ما با چه امکانات محدودی باید جلوی دشمنی بایستیم که هیچ محدودیتی ندارد»، سوار هواپیما شدم. موتورها را یکی پس از دیگری روشن کرده، مشغول بازرسی سامانهها و فرامین شدم. سروان کازرونی هم مشغول بررسی رادار و آماده کردن سامانههای ناوبری و سایر سامانههای مورد نیاز مأموریت بود تا اگر اشکالی جزئی وجود داشت کارکنان فنی حاضر در کنار هواپیما مشکل را برطرف سازند.
پس از چند ثانیه از باند پایگاه شکاری اصفهان جدا شدیم و در آسمان آبی و آفتابی به سمت منطقه مأموریتمان که در شمال غرب شهر قم بود، ادامه مسیر دادیم. خودم را به ارتفاع 18 هزار پایی رساندم. دقایقی بعد از دور، با دیدن بارگاه حضرت معصومه (س) سلام دادیم و بهاتفاق همکارم از خداوند متعال خواستیم به ما کمک کند تا بتوانیم با وجود محدودیت موشکی از شهر دفاع کنیم. نزدیک منطقه مأموریت بودیم که با کد، حضور خودم را در منطقه بهعنوان هواپیمای جایگزین به رادارهای کرج و سوباشی اعلام کردم. با رسیدن به منطقه پروازی با کد به هواپیمای دیگر اعلام حضور کردیم و آنها که چند ساعتی در منطقه بودند حفاظت از آنجا را به ما سپردند. ساعت حدود 15/15 بود. در منطقه ایستایی دیگر تانکر سوخت رسان گردش میکرد تا در صورت نیاز بتوانیم سوختگیری هوایی را انجام بدهیم و گشت را ادامه بدهیم. تانکر سوخت رسان نیز با کد اعلام موقعیت کرد.
حدودا 45 دقیقه گذشت. عقربههای ساعت حدودا 4 بعدازظهر را نشان میداد با حساسیت و دقت تمام در صفحه رادار هواپیما جهات مختلف را جستوجو میکردم و هر دو نفر بهصورت بصری هم اطراف را زیر نظر داشتیم مدتی گذشت سکوت عجیبی حاکم بود. در حال گشت در منطقه ایستایی بودم و دقیقا به سمت شمال غرب پرواز میکردم که افسر کنترل شکاری رادار سوباشی همدان، با لحنی متفاوت و با صدای بلند روی رادیو آمد و ما را صدا کرد: شاهد54 شاهد 54، رهنورد53 (معرف رادار سوباشی در آن روز) بیدرنگ جواب دادم: ایشان از ما خواست که بلافاصله سمت خودمان را به جنوب غرب تغییر دهیم و سپس در قالب کدهای روزانه، موقعیت و سمت چهار فروند هواپیمای مهاجم را به ما اعلام کرد. در ارتفاع 14 هزار پایی پرواز میکردم و با توجه به اعلام رادار هوایپماهای دشمن باید پایینتر از من پرواز میکردند. از کازرونی خواستم که روی رادار آنها را جستوجو کند. چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که کازرونی هدفها را روی صفحه رادار مشخص کرد. بی درنگ با کد به رادار اعلام کردم که هدفها را داریم و برای درگیری به سمت آنها میرویم. با توجه محاسباتی که انجام دادیم، هواپیماهای مهاجم در حوالی شمال اراک در ارتفاع پایین به سمت شهر قم میآمدند. فاصله آنها با ما حدود 100 کیلومتر بود. برابر هماهنگی سروان کازرونی اطلاعات مربوط به هدفها را در حالت TWS (یکی از مودهای رادار اف14 ) بهدست آورد تا خلبانان عراقی متوجه حضور ما در منطقه نشوند.
در صورت انجام قفل راداری روی هواپیماهای دشمن، سامانه دریافتکننده هشدار راداری موجود در هواپیما، خلبان مهاجم را متوجه حضور و فعالیت اف14 میکرد و احتمال داشت آنها از ادامه پرواز انصراف داده، با برگشت به سمت خاک عراق بمبهای خود را در یکی از شهرهایی که در مسیر برگشتشان قرار داشت، بریزند که در این صورت از تله طراحی شده ما میگریختند و با توجه به فاصله ما از آنها، احتمال تعقیب و درگیری با آنها برای ما وجود نداشت؛ خصوصا اینکه ما بنزین زیادی نداشتیم.
سوییچهای لازم را برای درگیری روشن کردم و هرچه به هدفها نزدیک میشدیم، بهطور تدریجی ارتفاع را کم و سرعت مناسب را برای راهکنش ]تاکتیک[ مورد نظر انتخاب میکردم. هدفها را در صفحه رادار زیر نظر داشتم و سروان کازرونی هم اطلاعات مربوط به هدفها را مرتب برایم میگفت. اگر مجهز به موشک فنیکس و یا اسپارو بودم، از روبهرو آنها را هدف قرار میدادم ولی چون فقط مجهز به موشک حرارتی بودم، باید مطابق راهکنشهای خاص پروازی طوری به سمت آنها حرکت کنم که اهداف با چند درجه اختلاف در سمت راست و یا چپ من قرار گیرند تا بتوانم با گردشی به موقع درست پشتسر آنها قرار بگیرم.
برابر روش برای استفاده از موشک حرارتی فقط باید با تاکتیک (STERN) عمل میکردیم تا خودمان را پشتسر آنها قرار دهیم ولی نگران این موضوع بودم که در این تاکتیک وقتی ما پشتسر آنها قرار میگرفتیم چون در جهت شمال شرق پرواز میکردند، این احتمال وجود داشت که حتی بعد از سرنگونی یکی از آنها، بقیه خود را به شهر برسانند ولی تصمیم من این بود که از جلو وارد دسته پروازی آنها شده، آرایش پروازی آنها را در هم بریزم روی همین اساس سرعتم را بیشتر کردم تا در فاصله بیشتری از شهر با آنها درگیر شوم.
فاصله کمتر و کمتر میشد و من به جای نگاه کردن به صفحه رادار دقیقا فضای مقابل هواپیما را نگاه میکردم تا هرچه زودتر بتوانم با آنها تماس چشمی برقرار کنم. سروان کازرونی نیز مرتب فاصله آنها را اعلام میکرد. سمت ما 240 درجه؛ یعنی جنوب غرب بود و چون بعدازظهر بود، آفتاب مستقیم به چشمها میتابید و دیدن با چشم غیرمسلح از دور را دشوار میکرد و بیشک یکی از دلایل انتخاب این زمان برای حمله از سوی دشمن همین موضوع بود.
ارتفاع هواپیما را به هزار پا رساندم؛ در حالی که هواپیماهای دشمن حدودا در ارتفاع 200 پایی پرواز میکردند. سروان کازرونی فاصله هواپیماهای دشمن را پنج مایل اعلام کرد و از آنجا که با کمک رادار دقیقا روبهروی آنها پرواز میکردیم، آنها را در برابر خودم میدیدم. چند ثانیه بعد چهار نقطه تیره تر از زمین دیدم که با فاصله جانبی مناسب از یکدیگر درست روبهروی من ولی در ارتفاع پایین در حال نزدیک شدن به من بودند. سرعت آنها کمتر از ما بود. کاملا آنها را با چشم زیر نظر گرفتم و به کازرونی هم اطلاع دادم. از آنجا که او رادار را رها کرد و با چشمانی باز به کمک شتافت. هواپیماهای دشمن از نوع میراژ اف 1 بودند. هزار پا بالاتر از آنها پرواز میکردم، هنوز مرا ندیده بودند و طبیعتاً عکسالعملی از خود نشان نمیدادند. فرصت مناسب فرا رسیده بود. ارتفاع را کم کردم و دستههای گاز هواپیما را به جلو فشار دادم و همزمان با اضافه شدن سرعت به سمت آنها شیرجه رفتم. در فاصله حدود دو مایلی آنها بودم که متوجه حضور اف 14 شدند و خطر را به خوبی احساس کردند و آرایش آنها بههم ریخت. بیدرنگ سه فروند به سمت راست و یک فروند به سمت چپ گردش کردند. من با مانوری مناسب به تعقیب دسته سه فروندی رفتم. به واسطه درگیری با صدای بلند به کازرونی گفتم مواظب هواپیمای چهارم که به چپ گردش کرده باشد که به سمت شهر نرود و یا پشتسر ما قرار نگیرد.
آنقدر سرعتم زیاد بود که داشتم از یکی از آنها رد میشدم که با مانور HI YO YO (خلبان با کشیدن شدید هواپیما به سمت بالا، سرعت را در کوتاهترین زمان به ارتفاع تبدیل کرده، خود را در محل مورد نظرش قرار میدهد) خودم را در پشتسر آنها قرار دادم. در همین اثنا کازرونی گفت هواپیمای چهارم به سمت غرب گردش کرد.
سرم را به عقب برگرداندم تا موقعیت هواپیمای دشمن را ببینم که متوجه شدم کازرونی خودش را 150 درجه چرخانده است و دقیقا پشت هواپیمای خودمان را زیر نظر دارد و خاطرم آسوده شد. هواپیماهای میراژ مجهز به دو توپ و در مواقع بمباران معمولا مجهز به دو تیر موشک حرارتی در نوک بالها بودند تا در صورت مواجه شدن با هواپیماهای رهگیر از خود دفاع کنند. بنابراین در صورت قرار گرفتن آنها در پشتسر برای ما خطرآفرین میشدند.
با یک مانور شدید خودم را پشتسر یکی از آنها و در موقعیت شلیک موشک قرار دادم که ناگهان هر سه فروند به سمت چپ تغییر مسیر دادند و بمبهای خود به صورت بیهدف در بیابان رها کردند. منتظر این لحظه بودم، نگرانیم کاهش یافت. با رها کردن بمبهایشان قدرت مانور آنها زیادتر شده بود؛ بهطوری که برای من میسر نبود که خودم را در موقعیت مناسب برای شلیک موشک قرار دهم.
باید برای شلیک موشک حرارتی همه چیز را در نظر میگرفتم؛ زیرا شلیک موشک حرارتی با موشک راداری تفاوت دارد. موشک راداری اکثرا از فاصله دور توسط رادار هواپیما و بدون مشاهده چشمی شلیک میکند ولی شلیک موشک حرارتی کاملا متفاوت است. خلبان با مشاهده چشمی هدف و قرارگرفتن در موقعیت مناسب از نظر فاصله و زاویه مناسب جانبی با دم هواپیما و ارتفاع نسبت به هدف، دستگاه نشانه روی را دقیقا روی اگزوز هواپیما قرار میدهد و حالا اگر همه مختصات به درستی رعایت شده باشد جستوجوگر حرارتی موشک با حس کردن حرارت موتور با صدایی که در گوشی خلبان شنیده میشود، اعلام میکند که همه چیز برای شلیک موشک آماده است.
همه پارامترها روی میراژ وسطی مهیا بود بهجز ارتفاع؛ چون من کمی بالاتر بودم. به همین دلیل شروع به کم کردن ارتفاع کردم که پایینتر از او قرار بگیرم که ناگهان در جت واش (گازهای خروجی از اگزوز هواپیما جلویی) قرار گرفتم و در ارتفاع 30 متری از زمین، هواپیما تکانی سختی خورد و متلاطم شد و به زمین خیلی نزدیک شدیم. بهطوری که کازرونی شدیدا نگران شده بود. سریع هواپیما را کنترل کردم و کمی ارتفاع گرفتم همزمان سرعت را افزایش دادم و به منظور قرار نگرفتن در جت واش، کمی بالاتر پرواز کردم. چندین مایل از منطقه درگیری اولیه دور شده بودیم. تمایل نداشتم دست خالی به پایگاه برگردم و از طرفی هنوز به دنبال کسب آخرین مختصات شلیک موشک بودم؛ چراکه فقط دو موشک داشتیم و هر بیدقتی ممکن بود سرنوشت و نتیجه مأموریت را عوض کند.
سرانجام دستگاه نشانهروی را روی اگزوز موتور هواپیمای میراژ وسطی قرار دادم. صدای بلند بوق حسگر حرارتی موشک در گوشم غوغا میکرد. انگار موشک برای لحظه ملاقات بی قراری میکرد که با فریاد اللهاکبر ماشه را فشردم. موشک از زیر بال هواپیما جدا و به سمت هواپیمای دشمن روانه شد و قبل از اینکه واکنش دشمن سودی برایش داشته باشد، با موتور هواپیما برخورد کرد و بر اثر انفجارش بخش بزرگی از دم هواپیما را جدا کرد و به دلیل ارتفاع پایینی که پرواز میکردیم خلبان فرصت خروج اضطراری را نیز پیدا نکرد و هواپیما بلافاصله با زمین برخود کرده، منهدم شد. این در حالی بود که خلبانان عراقی که در طرفین او پرواز میکردند، صحنه برخورد موشک و اصابت هواپیما را به زمین مشاهده میکردند.
به محض انفجار، قطعات هواپیما در فضا پخش شد و با توجه به اینکه من با سرعت زیاد و در فاصله کم دقیقا پشت سر او پرواز میکردم، خطر مرا به شدت تهدید میکرد. هواپیما را سریع و با جی زیاد به بالا کشیدم تا قطعات متلاشی شده میراژ که در هوا پراکنده بود با هواپیما برخورد نکند و وارد موتور هواپیما نشود. در همین حین قدرت موتورها را به حداقل رساندم و هواپیما را به سرعت وارونه کردم، به طوری که صحنه برخورد میراژ به زمین را به همین شکل دیدم. سروان کازرونی که هیجان زده شده بود خطاب به رادار سوباشی با صدای بلند تکبیر گفت و اعلام کرد که یکی از هواپیماهای دشمن را زدیم و بقیه فرار کردند.
- امیر ممنون که دعوت ما را قبول کردید و در این گفتوگو شرکت کردید؟
من هم از شما تشکر میکنم که برای زنده نگه داشتن یاد رزمندگان و شهدا تلاش میکنید. در پایان جا دارد که یاد کنم از روح بلند شهیدان نیروی هوایی، دوستانی که مدتها با هم زندگی کردیم و در کنار هم جنگیدیم، آنها سبک بال پرکشیدند و رفتند و بار مسئولیتی سنگین را بردوش ما نهادند تا پاسدار خون آنها باشیم. اگر رشادت و شهادت این عزیزان نبود، مشخص نیست بر سر این انقلاب، کشور و مردم عزیزمان چه آمده بود.
گفتگو از: محمد معما
۹۰/۱۱/۰۱
۰
۰
مصطفی نداف