خلبان عراقی گفت: ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه اصفهان، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم میتوانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمیدانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
جنگ به روزهای پایانی خود نزدیک میشد. عراق با در اختیار گرفتن نسل جدید هواپیمای "میراژ " از کشور فرانسه، علاوه بر تمرکز برای زدن اسکلههای نفتی و کشتیهای نفتکش، گوشه چشمی نیز به زدن پالایشگاههای ایران پیدا کرده بود و بر این تصور بود که با توجه به تکنولوژی پیشرفته به کار رفته در این جنگنده، میتواند به راحتی به هر هدفی حمله کند. بر همین اساس و با برنامه ریزی و تمریناتی که انجام داده بود، به شکل گستردهای برای زدن پالایشگاههای ما وارد عمل شده بود. در همین راستا پالایشگاه تبریز و شیراز در فاصله کوتاهی هدف هواپیماهای میراژ قرار گرفت.
خلبان عراقی گفت: ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه اصفهان، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم میتوانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمیدانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
*نقشههای عملیاتی را مرور کردم
به تازگی پالایشگاهها شیراز مورد حمله هواپیماهای میراژ دشمن قرار گرفته بود و من با توجه به اهمیت بالای پالاشگاه اصفهان، مطمئن بودم که این بار نوبت پالایشگاه اصفهان است. پس باید پیش از وقوع حادثه فکری میکردیم.
سراغ نقشههای عملیاتی رفتم و به بررسی آنها پرداختم و تمامی راههایی را که امکان داشت عراق از آن نقطه به ما ضربه بزند، بررسی کردم. شاید نزدیک به یک هفته روی این نقشهها کار کردم و تمام مسیرهای پرواز را روی نقشه مشخص نمودم و با بررسی مجددبا توجه به عوارض طبیعی موجود در اطراف پالایشگاه، متوجه شدم فقط از یک نقطه امکان حمله با موفقیت صد در صد وجود دارد و آن ورود هواپیماهای دشمن از سمت شاهین شهر اصفهان است. با بررسی مجدد، راهکارهای برای مقابله با آن طراحی کردم، ولی این موضوع را به کسی نگفتم تا در صورت حمله احتمالی بتوانیم نقشه را بدون هیچ اشکالی دنبال کنیم.
*حمله هوایی انجام شد
یک هفته از این قضایا گذشته بود که آژیر حمله هوایی به صدا در آمد. بی درنگ به ستاد فرماندهی رفتم و با فرماندهان پدافند به بررسی شرایط پرداختیم. دقایقی از اعلام وضعیت قرمز نگذشته بود که رادار منطقه به ما اطلاع داد وضعیت سفید شده است. در ذهنم غوغایی برپای بود. به نوعی میدانستم که هواپیماهای عراقی میخواهند با استفاده از نقاط کور راداری و با استفاده از یک طرح بی نقص، به پالایشگاه نزدیک شوند.
فرمانده پدافند گفت: جناب سرهنگ! وضعیت را سفید اعلام کنم.
گفتم: نه تنها وضعیت را سفید اعلام نکن بلکه به همه نفرات اعلام کنید سمت آتش خود را به طرف شاهین شهر تغییر بدهند.
فرمانده پدافند در حالی که از چهرهاش مشخص بود چقدر متعجب است، دستور ما را اجرا کرد و دستور را به تمامی نفراتش ابلاغ کرد.
*شاهین شهر نقطهای حساس
شاهین شهر در ضلع شمال غرب، اصفهان قرار داشت و با توجه به مسیرهای پروازی، منطقی نبود که هیچ هواپیمایی برای زدن پالایشگاه اصفهان از این ناحیه وارد عمل شود؛ چون باید فاصله بیشتری را طی میکرد، تا ضمن دور زدن آنجا بتواند پالایشگاه را بمبباران کند، ولی با توجه به بررسی دقیقی که روی نقشه انجام داده بودم، میدانستم که عراقیها از نوع استقرار پدافند ما در اطراف پالایشگاه خبر دادند و به همین دلیل حتما از سمتی به ما حمله میکنند که انتظارش را نداریم.
آنها میتوانستند با دور زدن شاهین شهر و با استفاده از اصل غافلگیری پالایشگاه را بمبباران کنند و سپس با کاهش ارتفاع، بین کوهها اطراف در ارتفاع پایین از منطقه فرار کنند. در پست فرماندهی قدم میزدم و بسیار مضطرب بودم. حسی به من میگفت حتما به پالایشگاه حمله میشود تمام حواسم به بی سیم بود. شاید پنج دقیقه بیشتر نگذشته بود که ندای الله اکبر در بی سیم طنین انداخت.
دو فروند هواپیمای دشمن هدف قرار گرفت. دو فرونده هواپیمای پیشرفته میراژ عراقی به قصد بمبباران پالایشگاه اصفهان وارد خاک کشورمان شده بودند و با انتخاب یک طرح حساب شده و دقیق با استفاده از نقاط کور راداری و پرواز در ارتفاع پست توانسته بودند خود را به پالایشگاه برسانند تا هدف شوم شان را که از کار انداختن پالایشگاهها اصفهان بود، اجرا کنند. ولی خلبانان بخت بر گشته، غافل از این بودند که نقشه آنها لو رفته است و ما انتظار آنها را میکشیم.
دو فروند میراژ عراقی با ورود به منطقه شاهین شهر با آتش هم آهنگ پدافند روبه رو میشوند. یکی از میراژها در آسمان هدف قرار میگیرد و منهدم میشود که خلبان آن موقع به خروج از اضطراری از هواپیما میشود. هواپیما دوم نیز هدف قرار میگیرد و خلبان بمبهای هواپیما را سراسیمه در بیابان رها میکند و به طرف خاک خودشان فرار میکند که او هم در خاک عراق سقوط میکند.
بسیار خوشحال بودم؛ چون با یک طرح موفق و هم آهنگ توانسته بودیم علاوه بر خنثی کردن نقشه دشمن، دو فرونده هواپیما حمله کننده دشمن را نیز هدف قرار دهیم.
بی درنگ سوار جیپ شدم و با دژبان به محل سانحه رفتیم. محلی که خلبانان عراقی اقدام به خروج از هواپیما کرده بود، جاده آسفالت نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبال نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبالش آمده بودند. تا ما به منطقه برسیم، حسابی کتکش زده بودند. به محض رسیدن، با کمک دژبان توانستیم خلبان را از دست مردم خشمگین نجات دهیم و به پایگاه منتقل کنیم.
*بازجویی از خلبان عراقی
خلبان عراقی فرود بدی انجام داده بود. جراحتی هم برداشته بود که با رسیدن به پایگاه او را به بهداری برای پانسمان زخمهایش فرستادم. ساعتی بعد به سراغش رفتم و از او پرسیدم، چرا هدف قرار گرفتی، مگر برای حمله برنامه نداشتید؟
گفت: اصلا نمی دانم چه شد، ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه اصفهان و عوارض طبیعی زمین، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. و تاکتیکهای آن را نیز بررسی کرده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم میتوانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمیدانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
گفتم: اگر شما این همه برای حمله به پالایشگاهها اصفهان تمرین کردهاید، باید این را میدانستید که ما هم این جا بی کار ننشستهایم و دست شما را خوانده بودیم.
*عراق دست و پا بسته نبود
در آخر باید بگویم که ما با دشمن دست و پا بسته و بی فکر روبه رو نبودیم. این که ما فکر کنیم آنها بدون برنامه ریزی به ما حمله میکردند، کار اشتباهی است. نیروی عراقی با گذشت سه سال از جنگ، تجربه کافی در جنگهای هوایی را کسب کرده بود و ما به لطف خدا و تجربه بالای بچههای خلبان، پدافند و فنی توانستیم برتری خود را بر آنها حفظ کنیم.