خلبان حاج احمد علی نجاریان معروف به حاج احمد ۱۱مهرماه ۵۹ از پایگاه وحدتی دزفول به شوش پرواز کرد و پس از انهدام دهها تانک دشمن با موشکهای بالگردش، درپی باران گلوله دشمن شهید شد.
تاریخ هر ملتی سرشار از صحنههای حساس و سرنوشت ساز است و آنان که در صحنههای سرنوشت ساز با غیرت و شرف و ایثار و از جانگذشتگی در گذر از مراحل سخت، سرنوشتساز میشوند در تاریخ ماندگار میشوند.
در هشت سال دفاع مقدس و حمله ناجوانمردانه ارتش بعثی به میهن اسلامیمان مردان با صلابتی ایستادند، حماسه آفریدند و شربت شهادت نوشیدند تا به حریم جمهوری اسلامی ایران و انقلاب نوپایش آسیب نرسد.
شهید سرلشکر خلبان احمدعلی نجاریان و شهید سرلشکر خلبان عباسعلی جاهدیزاده دو خلبان قهرمان و شریف بالگرد جنگنده کبرای هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران بودند که در آغاز حمله دشمن در ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ با بالگردهایشان پرواز کردند و بال غیرت و صلابتشان را بر آسمان میهن عزیزمان گشودند و با آتش بیامان موشکهای خود سد راه ستونهای زرهی تانکهای عراقی شدند و در یازدهم مهرماه همان سال پس از حماسههای فراوان مورد اصابت دشمن بعثی قرارگرفته و از آسمان به سمت خدا پرواز کرده و شهید شدند.
در آستانه سالگرد شهادت این دو خلبان قهرمان هوانیروز به پایگاه چهارم هوانیروز اصفهان مراجعه کردیم و با میهماننوازی و هدایت سرهنگ خلبان ستاد بهرام نظری، فرمانده پایگاه چهارم رزمی هوانیروز ارتش موفق به مصاحبه با دو تن از همپروازان این دو خلبان شهید شدیم.
حاج احمد همیشه به دنبال خدمت به مردم بود
سرهنگخلبانابراهیم رحیمنواز، خلبان بالگرد جنگنده کبرا و همرزم خلبان شهید حاج احمد نجاریان معتقد است حاج احمد دلی بزرگ و جانی شریف داشته و همواره در فکر نیازمندان بوده است. حاج احمد قبل از پیروزی انقلاب همیشه به دنبال خدمت به مردم بود، او و برخی از همرزمانش همیشه یاور محرومان اصفهان بودند و اقدامات ارزندهای را در خدمت به نیازمندان اصفهان ارائه کردند.
این خلبان هلیکوپتر جنگنده کبرا از علاقه دوستان و همراهان حاج احمد نجاریان به وی سخن میگوید و ادامه میدهد: دوستان و خلبانان گردان شکاری پایگاه چهارم هوانیروز اصفهان او را در خدمت رسانی به مردم همراهی میکردند و پا به پای حاج احمد برای مرمت خانههای نیازمندان، کندن چاه و قنات، تأمین آذوقه و جهیزیه و دیگر خدماتی که حاج احمد به نیازمندان ارائه میکرد با وی همکاری میکردند.
اتاق عملیات خلبانان اتاق فکر کمک به محرومان هم بود
او اتاق عملیات خلبانان را اتاق فکر و برنامهریزی برای کمک به محرومان، به نام حجره حاج احمد معرفی میکند، افزود: در اتاق عملیات، صندوق قرض الحسنهای راه اندازی شد که هر بار گروهی از خلبانان در آن سرمایهگذاری میکردند و این پول برای کمک به نیازمندان و حتی خلبانانی که ممکن بود نیاز فوری پیدا کنند، هزینه میشد و خلبانان در صورت دریافت وام از این قرضالحسنه آن را برمیگرداندند.
همرزم شهید نجاریان به ادامه فعالیت قرض الحسنه خلبانان پس از شهادت این شهید بزرگوار اشاره میکند و ادامه میدهد: نام این صندوق قرض الحسنه پس از شهادت خلبان شهید نجاریان به نام او نام گذاری شد و صندوق قرض الحسنه شهید نجاریان تا بعد از شهادت ایشان هم تا سالها دایر بود و ادامه فعالیت داشت.
او در خصوص شهادت خلبان شهید حاج احمد نجاریان میگوید: در پی حمله سراسری دشمن بعثی هوانیروز ارتش خلبانانش را برای دفاع به غرب و جنوب گسیل کرد. ما هم از روز اول حمله دشمن در پایگاه وحدتی دزفول مستقر شدیم که عراق تا پشت کرخه آمده بود و در آن زمان یگانهایی که توانستند نیروهای عراق را در خاک خودمان زمینگیر کنند، نیروهای هوایی و خلبانان هوانیروز ارتش بودند.
سرهنگ خلبان رحیم نواز اضافه میکند: پرواز خلبانان هوانیروز قبل از طلوع آفتاب هر روز شروع میشد و تا غروب آفتاب ادامه داشت، هر خلبان بین ۶ تا ۸ عملیات انجام میداد و هر پرواز برای شناسایی و اجرای آتش موشکی و راکت و توپ ۲۰ میلیمتری در منطقه نبرد، ۴۵ دقیقه تا یک ساعت ادامه داشت و سپس برای بارگیری مهمات به پایگاه مراجعه میکردیم و پرواز بعدی، در بسیاری از مواقع خلبانان پای پرواز و هلیکوپترشان غذا میخوردند تا وقفهای در عملیاتها ایجاد نشود و دشمن به خاک کشور پیشروی نداشته باشد.
او با بیان اینکه عمده عملیات بچههای یگان رزمی مسجد سلیمان در منطقه وحدتی شهر شوش بود، اضافه میکند: دشمن در این منطقه فشار زیادی وارد میکرد و در آن زمان نیروی منسجمی برای سد راه دشمن وجود نداشت و کار خلبانان برای جبران کمبود نیرو، دوچندان میشد.
حاج احمد روز شهادتش را میدانست
همرزم شهید نجاریان اضافه میکند: روز نهم یا دهم عملیات شناسایی و آتش بود، شب سختی را گذرانده بودیم، دشمن به همه مناطق حمله میکرد.ما در باشگاه افسران پایگاه وحدتی در کیسه خواب خوابیده بودیم تا برای اجرای پرواز و آتش در اول صبح آماده باشیم. شب تا صبح عراق پایگاه را میزد و ما مجبور میشدیم هر بار جابجا شویم تا از آتشها در امان باشیم. صبح زود بود، خلبان شهید حاج احمد نجاریان، همپروازش خلبان شهید عباسعلیجاهدی زاده را صدا زد و گفت «عباس، بلند شو نمازمون رو بخونیم، آخرین نماز صبحمان قضا نشود»،همه نماز صبح خواندیم و آماده عملیات و پرواز شدیم.
او ادامه میدهد: اولین سورتی پرواز و آتش به جان دشمن را در آن روز من انجام دادم، قسمت پای پل پشت کرخه بودیم. دشمن روی ما آتش سنگینی را باز کرد؛ دقیقاً مثل اینکه باران گلوله روی سر ما میبارید و هر بار که به پایگاه بر میگشتیم، بدنه هلیکوپترهای ما تعداد زیادی ترکش و گلوله خورده بود. تیم آتش هوایی بعد از من تیم حاج احمد بود؛ من آتش را به روی مواضع نیروهای دشمن اجرا کردم و در مسیر برگشت بابیسیم هلیکوپتر، شرایط منطقه را با حاجاحمد بررسی کردیم. به او گفتم آتشباری دشمن سنگین است و مواظب خودش باشد، زمانی که به پایگاه رسیده و فرود آمدم متوجه شدم هلی کوپتر حاج احمد را زدهاند و ایشان شهید شدهاند.
سرهنگ خلبان رحیم نواز میگوید: هلی کوپتر شهید نجاریان در یازدهم مهرماه ۵۹، در نبرد با ستونهای زرهی دشمن مورد اصابت قرار گرفته بود و خلبان حاج احمد نجاریان و خلبان عباس جاهدی زاده در راه دفاع از میهن شهید شدند تا نامشان در تاریخ عزت و فداکاری میهن عزیزمان ثبت شود و من با یادآوری سخنان شهید در هنگام نماز صبح فهمیدم که شهادت به آنان الهام شده بود.
حجره حاج احمد حامی نیازمندان بود
همچنین سرهنگ بازنشسته خلبان غلامرضا تأییدی فر، همرزم شهید حاج احمد نجاریان که با این شهید خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد، با اشاره به خاطراتی از این شهید به خبرنگار میگوید: دورههای مختلف پروازی به پایان رسیده بود و هر یک از خلبانان بنا بر دستور به یکی از یگانهای رزمی منتقل میشدند. عدهای برای طی دوره بالگرد کبرا تعیین و پس از اتمام دوره به گروه رزمی ملحق شده و مشغول انجام وظیفه شدند. از آن جمله شهید احمد نجاریان و تعداد دیگری از یاران بودند که بعدها، تیم آتش گروه را تشکیل داده و وصف دلاوریها و غیرت آنها زبانزد بود و امیدوارم دلاوریهای آنها هیچگاه از حافظه تاریخی این ملت قهرمان پرور دور نشود و نقشهی راهی باشد برای آیندگان این مرز پر گهر.
این همرزم شهید نجاریان، او را جوانی خنده رو، نیکو صورت خوش مشرب با ته مایهای اقتصادی توصیف کرد، او درباره شخصیت شهید نجاریان ابراز میکند: شهید نجاریان دوره تخصصی بالگرد کبرا را به اتمام رسانیده و به گروه رزمی مسجد سلیمان مستقر در پایگاه چهارم رزمی هوانیروز ارتش در اصفهان آمده بود، این گروه رزمی آن زمان حال و هوای خاصی داشت در حال تشکیل بود و خلبانان اتاق کوچکی داشتند که تمام وسایلش را چند عدد صندلی، چند عدد لاکر لباس خلبانان، میزی کوچک، یک سماور برقی، یک قندان و چند عدد استکان تشکیل میداد و با بودجه خود خلبانان اداره میشد، همه خلبانان از تایپهای مختلف در اوقات فراغت جذب این اتاق کوچک میشدند شاید فضای صمیمی، برادری و صداقت آن بود که جاذبه داشت.
او اضافه میکند: این اتاق کوچک بعدها حجره حاج احمد نام گرفت همین حجره چنان صمیمیت و رفاقتی بین خلبانان و حتی همکاران فنی ایجاد کرده بود که هنوز، پس از سالها زبانزد است. این حجره منشأ خدمات ارزشمندی شد و در شرایط جنگ و بیکاری برای اقشار کم درآمد و کارگران، حاشیهنشینان و… ابزار کمک و خیر شد.
حاج احمد به مکه مشرف نشده بود اما او را حاجی صدا میزدند
سرهنگ بازنشسته خلبان تأییدی فر میگوید: در اینجا باید یادآور شوم که حاج احمد به مکه مشرف نشده بود اما او را حاجی صدا میزدند، حاج احمد آن روزها خودروی سیتروئنی داشت که بعد از فراغت از کار و مأموریت، کمکهایی را که جمع آوری کرده بود برای خانوادههایی که از قبل شناسایی شده بود میرساند، از جمله خانوادههایی بودند که دسته جمعی با تعداد زیادی فرزند دختر و پسر کوچک و بزرگ در محل شبیه کاروانسرای قدیمی در زینبیه اصفهان زندگی میکردند یا خانواده معلولی که در حمام قدیمی مخروبه که در کوچه پس کوچههای چهارراه تختی اصفهان زندگی میکردند و یا پیرزن و پیرمردها و خانوادههایی که در حواشی شهرستان زندگی میکردند و فراموش شده بودند.
او میافزاید: بودجه حجره کم بود و حاج احمد و دوستانش مجبور بودند خودشان برخی از کارها را انجام دهند، آنها خانههای نیازمندان را بازسازی میکردند، چاه و قنات حفر میکردند و سعی میکردند آب شرب سالم را برای خانوادههای نیازمند تأمین کنند. کم کم در حجره با موافقت دوستان حاج احمد قرض الحسنهای راهاندازی شد و خلبانان حق عضویت اندکی برای آن پرداخت میکردند، چنانچه کسی نیاز فوری داشت بدون اتلاف وقت و اینکه کسی متوجه شود نیازش برطرف و با بازپرداخت مختصر بدهیاش به صندوق برگردانده میشد، ناگفته نماند صندوق، میز حاج احمد و گاوصندوق، کشوی میز او بود که هم پول و هم دفتر و دستک داخل آن بود و من و حاج احمد هرکدام که بودیم امور را انجام میدادیم.
این همرزم شهید نجاریان با بیان اینکه حاج احمد در تاریخ ۱۱ مهر ماه ۵۹ به شهادت رسید، ادامه میدهد: بعد از عروج حاجی و مدتی بعد انتقالی من به گردان شینوک و شهادتها و انتقال دیگر دوستان با تصمیم جمعی صندوق جمع شد ولی خاطراتش همچنان همراه ما ماند.
تنبیه حاج احمد به دلیل پرواز تک نفره
او با اشاره به عملیاتهایی که در کنار حاج احمد بوده میگوید: جنگ در جنوب و جنوب غرب به شدت هرچه تمام تر در جریان بود، لحظه لحظه نیروهای عراقی با قصاوت در حال پیشروی و تخریب و تجاوز به طرف اهواز و خرمشهر بودند و نیاز منطقه به انواع بالگرد به خصوص بالگرد کبرا زیادتر میشد و خلبانان و کارکنان فنی ایثارگرمان خسته ولی با تلاش مضاعف به کارشان ادامه میدادند، آن زمان من با بالگرد جت رنجر، گاهی برای شناسایی نیروهای دشمن به همراه عوامل رکن دو لشکر ۹۲ زرهی خوزستان و گاهی به عنوان رسکیو و نجات، تیمهای آتش را همراهی میکردم؛ تازه از مأموریت جنوب برگشته و در دیسپچ گروه منتظر بودم که با استفاده از خودروی آماده به منزل بروم. مسئول دیسپچ که یکی از دوستان همافر آن زمان بود گفت یک بالگرد کبرا به طرف ما میآید و پس از مدتی بالگرد کبرا در رمپ پروازی به زمین نشست و تقاضای سوخت کرد؛ مدتی بعد شهید نجاریان بدون کمک خلبان آن به دیسپچ آمد و با دیدن من و احوالپرسی گفت «چه خوب که اینجا هستی، کار خداست کلاه هلمتت را بردار با من تا وقت هست هلیکوپتر را به فسک (محل تعمیرات بالگرد که در محل گروه پشتیبانی بود)، ببریم. سیستم موشک تاو بالگردم ایراد دارد و منطقه به شدت نیازمند این بالگرد است» و به سرعت به طرف تلفن دیسپچ رفت و با دوستی از متخصصین آرمومنت (سلاح بالگرد) تماس گرفت؛ با اینکه خدمت در حال تمام شدن بود و کارکنان در حال ترک پایگاه بودند، همکار فنی متخصص که به حاج احمد هم عنایت داشت پذیرفت و جهت اجرای کار تعمیرات در پایگاه ماند. من مانده بودم با سوالهای بیپاسخ بی انضباطی پروازی در حال شُرُف، از طرف دیگر آشنایی به ایمان و شجاعت و خصوصیات خاص و رفاقت چندساله؛ خلاصه با توکل به خدا با حاج احمد همراه شدم و بالگرد را استارت زده به فسک منتقل کردیم. در حالی که همکار فنی مشغول تعمیر و تنظیمات مربوطه بود پرسیدم حاجی جریان چیه؟ چنین لب به سخن گشود، من همراه تیم آتش در خوزستان بودیم، میدیدم که تانکها و نیروهای عراقی در حال پیشروی و نیرو و روستاهای ما در حال نابودی است.
او ادامه میدهد: متوجه شدم که سیستم موشک درست عمل نمیکند و این موشکهای ارزشمند به هدف اثابت نمیکند، به پایگاهمان در دزفول برگشتم، وقتی متوجه شدم با این شرایط عملاً این بالگرد زمینگیر میشود و تا آمدن قطعه و متخصص طول میکشد؛ تصمیم گرفتم سوختگیری کنم و سریعاً خودم به اصفهان بیایم و همین امروز اشکال را برطرف و پس از تست، اول وقت فردا به خوزستان برگردم. خلبان همراهم نپذیرفت که با من بیاید و تنهایی پرواز کردم، پس از برطرف شدن اشکال و تست کامل موشک در چاله سیاه محل (تیراندازی بالگرد کبرا) صبح اول وقت به همراه تو به اهواز برمیگردم.
سرِآزادگی مردن تهِ دلدادگی میشه
این همرزم حاج احمد اضافه میکند: جنگ و دفاع جانانه از مملکت یک قانون دارد و آن گرفتن تصمیم سخت و اجرای آن تصمیم است و زمزمه میکرد «سرِ آزادگی مردن تهِ دلدادگی میشه یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه»؛ خلاصه بالگرد تعمیر و آماده تست شد گفتم حاجی من دوره کبرا موشک تاو رو ندیدم چگونه به تو کمک کنم، با آرامش و لبخندی که حاکی از اعتماد به نفس کارش بود گفت بسم الله بگو و سوار شو استارت زدیم و وارد ترافیک فرودگاه اصفهان شدیم موارد لازم را در حین پرواز دور ترافیک به من آموزش داد و بعد از چند مرتبه تمرین نشستن و بلند شدن توسط من و تماس با برج فرودگاه به طرف منطقه تست شلیک موشک ادامه پرواز دادیم. در تمام طول مسیر شلیک موشک، هدف گیری و دنبال کردن موشک تا برخورد هدف را به من آموزش میداد گاهی هم مانورهایی انجام میدادیم که با بالگرد جت رنجر، انجام آن مشکل بود با ورود به منطقه پروازی تست موشک، متوجه شدیم بالگرد کبرای دیگری که اگر حافظه یاری کرده باشد به خلبانی استاد حاج حسین وکیلی و خلبان اسفندیار مرادی در آنجا پرواز میکند، پس از هماهنگی با استاد وکیلی جهت شلیک موشک و طبق آموزشهای حاج احمد وارد عمل شدیم و پس از گفتن اصطلاح که از او یاد گرفته بودم موشک را شلیک و رهگیری کردم تا به هدف اصابت کرده که مورد تشویق شهید نجاریان قرار گرفتم. برگشت موقع اذان مغرب بود که کنار یک نهر آب فرودآمدیم و نماز را بجا آوردیم و به پایگاه برگشتیم.
او ادامه میدهد: همه چیز برای انجام مأموریت خاص آماده بود؛ ابتدا قرار بود شب را در پایگاه بمانیم و صبح زود به اتفاق به طرف منطقه عملیاتی پرواز کنیم، اما با اصرار من که چند روز در منطقه بودهایم و باید سری به خانواده بزنیم تا از نگرانی آنها کاسته شود، موافقت شد و با خودروی جیپ به منزل رفتیم و قرارمان بازگشت بعد از نماز صبح بود که انجام شد. اما تا قبل از آماده شدن ما و قبل از شروع خدمت «به علت بی انضباطی پروازی و عدم رعایت قوانین» از طرف فرماندهی احضار شدیم.
همرزم شهید نجاریان ادامه میدهد: صبح روز بعد در دفتر فرماندهی حاضر شدیم، پس از توضیحات شهید نجاریان و من و اطلاع فرماندهی از قرار و مدار ما و نیاز شدید منطقه به خلبان، قضیه ختم به خیر شد و شهید نجاریان آماده برگشت به مأموریت خوزستان شد.
او که در یکی از مأموریتها با بالگرد شنوک دچار سانحه شده و جانباز شده است، میگوید: تا ۳۰ سال خدمت صادقانه نسبت به انتقال تجربیاتم به جوانان ادامه دادم و در ۲۲ بهمن ۱۳۸۲ به افتخار بازنشستگی نائل شدم.