برداشت از جنگ روسیه و اوکراین از بعد نظامی تاکنون
۱- کمبود شدید مهمات هدایت دقیق خصوصا مهمات دورایستا در زرادخانه روسیه، "طوفان بالستیک"با نرخ مداوم بالا یک توهم از آب درآمد و زرادخانه بالستیک/کروز روسیه حتی در غیرفعال کردن پایگاه های هوایی فاقد پدافند ضدموشکی عاجز ماند.
این در حالی است که روسیه در زمینه شناسایی هدف و برآورد خسارت ، پرتاب سریع و آنلاین (لانچرهای همه جاروی توچکا U و اسکندر زیر ۲۰ دقیقه آماده شلیک به هر هدف در برد هستند) و بدون نیاز به تسطیح زمین و عملیات نقشه برداری و قراولروی پیشرو نیروهای بالستیک شرقی است.
نیروهای رده پایین تر در حوزه نیروهای بالستیک/کروز از فناوری های بسیار ابتدایی تر و پرتابگرهای بسیار ناکارآمدتر بهره می برند. فرآیند پرتاب بدون لانچرهای مناسب و آماده شدن خودکار برای پرتاب نیازمند ساعت ها/ روزها برنامه ریزی و آماده سازی است.
۲- کنترل و فرماندهی، توان شناسایی و ISR و قابلیت جنگ شبکه محور نیروهای مسلح روسیه در حد دهه ۱۹۹۰ باقی مانده اند. فقدان شدید پهپادهای کارآمد مجهز به رادارهای با قابلیت SAR و اپتیک مناسب و آواکسها و پلتفرمهای هوایی مشابه ماموریت نیروی هوایی روسیه را به "بگرد و بکش" تقلیل داده است.
در چنین وضعیتی نیروی هوایی و موشکی روسیه از سرکوب موثر پدافند اوکراین که بخش بزرگی از آن از سیستم های متحرک تشکیل شده است ناکام مانده و در محیطی ناامن پس از چند مورد تلفات ناچار به پرواز در ارتفاع پایین شده است که خود مملو از تهدید دوش پرتابها است.
۳- روند عقب ماندگی و شکاف شدید تکنولوژیکی نیروهای شرقی در برابر توان بالای رزم الکترونیک غربی از دهه ۱۹۸۰ تاکنون ادامه دارد. عملیات بدون مشکل پهپادهای بیرقدار TB2 اوکراینی در نزدیکی مرز بلاروس و در حضور همه تجهیزات شناخته شده جنگال روسی نمود این قضیه است.
۴- روس ها بدون معرفی هیچ سیستم دفاع فعال زرهی موثر وارد میدان رزم اوکراین شدند. در دنیایی مملو از ضدزره های نوین ، زرهی بدون دفاع فعال بخت اندکی برای بقا دارد ، حتی در حجم و ابعادی مانند زرهی روسیه.
۵- مهمتر از هر چیز دیگر ، سهل انگاری و ضعف شدید در حوزه لجستیک است. ارتش روسیه بیش از آتش دشمن بر اثر ضعف لجستیکی اش در حال از دست دادن تجهیزات مختلف است. در ارتش های نوین لجستیک و آموزش و فرماندهی مناسب بر کمیت تجهیزات برتری بسیار بیشتری دارد.
۶- تنها نقطه روشن عملکرد ارتش روسیه تا امروز مهارت و توانایی واحدهای هوابردی بود که فرودگاه آنتونف در شهر گوستومل را پس از عملیات هلی بورن متهورانه روزهای اول جنگ تصرف کرده و با وجود ضدحملات متعدد نگه داشتند.
مساله ضعف نظامی روسیه در مقایسه با الگوهای نبرد مدرن و تفاوت فاحش استانداردهای نظامی شرقی با سامانههای نظامی غربی فقط مختص به تجهیزات و سازمان رزم نیست.
بیشترین تفاوتها در سطح آموزش خود را نشان میدهد. این مساله در جنگ سرد بارها نمایان شد. پس از شکست مصر در جنگ شش روزه مجموعهای از نبردهایی پراکنده در سینا بین مصر و اسرائیل آغاز شد که به جنگ فرسایشی معروف شد در طول دو سال از ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹ مصر دهها جنگنده خود را از دست داد و به ناچار جمال عبدالناصر با سفر به مسکو از برژنف درخواست کمک کرد. در ژانویه ۱۹۷۰ اتحاد شوروی اسکادرانهای جنگنده میگ ۲۱ خود را به شمال مصر اعزام کرد. این جنگندهها به ترتیب وظیفه حفاظت از قاهره، اسکندریه و سد آسوان را به عهده گرفتند.
اسرائیل با آگاهی از این اقدام شوروی برنامه حملات خود را بر فراز سینا با احتیاط پیش برد.ترس از درگیر شدن با ابرقدرت شرق و نیز مهارتهای ناشناخته خلبانان روس مساله ای بود که IAF را به اتخاذ خط مشی محافظه کارانه تر وادار کرد. اسراییل با هدف جلب نظر شوروی حملات خود را محدود کرد اما روسها از فرصت به دست آمده برای گسترش دفاع هوایی مصر در سینا استفاده کرده و پدافند سام ۳ را در منطقه مستقر کردند. با این وضعیت حملات اسرائیل به عملیات گشت های رزمی محدود شد. موشکهای سام ۳ قابلیت dive on target داشتند.
خلبانان اسرائیلی به محض اطلاع از روس بودن خلبانان میگها بدون درگیری منطقه را ترک میکردند. اما در جولای ۱۹۷۰ میگهای شوروی به یک دسته از اسکای هاوکهای اسرائیلی حمله کردند. پدافند سام ۳ نیز در همان هفته یک اسکای هاوک و دو فروند فانتوم E اسرائیلی را سرنگون کرد. با مشاهده خطر از بین رفتن برتری هوایی در سینا کابینه اسرائیل تصمیم گرفت تا دست به ریسک خطرناکی بزند و به نیروی هوایی مجوز حمله به میگ های شوروی را صادر کند.
در اواخر جولای طرح ژنرال مردخای هود (مغز متفکر عملیات فوکوس) توسط ژنرال حییم بارلو رییس ستاد مشترک ارتش اسرائیل تایید و فرمان اجرای آن توسط گلدامایر به نیروی هوایی ابلاغ شد. طرح کمین موسوم به ریمون ۲۰ توسط IAF کلید خورد.
اسرائیلی ها ابتدا لانچر موشکها و رادار سیستم هاوک را بر روی خودرو های M113 نصب کردند و به آنها تحرک بخشیدند تا بتوانند با سرعت و تحرک بالا سیستمهای پدافندی خود را در شرق سوئز جابجا کرده و مانع نفوذ جنگندههای مصری-روسی به آسمان شرق کانال شوند. مرحله بعدی اجرای کمین بود.
در روز ۳۰ جولای ۱۹۷۰ دو فروند فانتوم اسرائیلی در یک عملیات ایذایی به جنوب سوئز یورش بردند. همزمان ۱۲ جنگنده دیگر متشکل از چهار فروند فانتوم E اسکادران۶۹ در ارتفاع پست، ۴ فروند میراژ اسکادران ۱۱۷ در ارتفاع بالا و چهار فروند میراژ اسکادران ۱۱۹ با فاصله در پشت سر آنها حرکت کردند. با ورود ۸ فروند میگ ۲۱ روسی به آسمان فانتوم ها با پرواز خطرناک در پایینترین ارتفاع ممکن باعث فریب روسها شدند. با درگیرشدن میگها و میراژها مطابق نقشه قبلی آنها را برای داگفایت به ارتفاع پایین هدایت کردند جایی که فانتوم ها در ارتفاع ۵۰ متری سطح زمین انتظار میکشیدند.
سرهنگ اسپکتور فرمانده اسرائیلی حوالی ظهر حمله را آغاز کرد. علیرغم الحاق ۸ میگ دیگر به دسته ۸ فروندی میگ ها، فانتوم ها کمین موفقی زدند و ۵ فروند میگ ۲۱ از جمله جنگنده سرهنگ نیکولای یورشنکو از برترین خلبانان میگ ۲۱ شوروی سرنگون شد. مهارت خلبانان اسرائیلی در داگفایت ارتفاع پایین و استفاده از تاکتیکهای پروازی متنوع بسیار بالاتر از برترین خلبانان روس بود.
شکست سخت روسها در کمین ریمون ۲۰ از اصلیترین عوامل پایان نبرد فرسایشی بود چرا که امید مصر حتی با وجود خلبانان شوروی هم ناامید شد. روسها نیز بی سر و صدا از مصر خارج شدند و تا سالها از هر گونه رسانهای شدن مساله در بدنه نیروهای مسلح خود جلوگیری کردند.
در بحث آموزش خلبانان اسرائیلی که از استانداردهای آموزشی غربی و جنگنده های فانتوم E بهره میبردند از موشکهای هدایت شونده هوا به هوای AIM-9 بهترین استفاده را کردند. از حیث تاکتیک بالاتر ظاهر شدند فانتومها حتی با پرواز در فورمیشن اسکای هاوک روسها را فریب دادند و با پرواز خطرناک در ارتفاع پست مهارت خود را به نمایش گذاشتند.
در نقطه مقابل فرماندهان روس دریافتند که قدرت هوایی آنها متکی بر کمیت عددی است و در نبردهایی کوچک که پای مهارت در میان باشد هنوز عقب هستند. نیروی هوایی مصر با مشاهده این وضعیت دست به تجدید نظر در سیستم آموزش خلبانان خود زد که موفقیت مقطعی نبرد المنصوره ناشی از همین تغییر دیدگاه بود