خاطره ای زیبا از سرتیپ مهدی پاکبنیان
قبل از انقلاب، پروازهایی که با C-130 برای اردن انجام دادیم.
خاطره ای زیبا از سرتیپ مهدی پاکبنیان
قبل از انقلاب، پروازهایی که با C-130 برای اردن انجام دادیم، ما در دسته شش فروندی به رهبری جناب سرگرد «کیخسرو داراب آزادگانیان» در این مأموریت شرکت کردیم. جناب آزادگانیان از همرزمان زرتشتی، جزو خلبانان قدیمی، با تجربه و با سواد نیروی هوایی بود که کسوت استادی به گردن ما داشتند. درمدت ده روزی که ما بین امان و باند سلاله پرواز میکردیم، اتفاقی افتاد که روح بزرگ و منش والای این فرمانده با صلابت، بیش از پیش بر ما مشخص شد. خاطرهای که هرگز از ذهن ما گروه 42 نفری آن مأموریت پاک بشود.
خاطرم هست اولین صبح حضور ما در فرودگاه امان، بعد از توجیه توسط رهبر، نوبت ارائه گزارش «افسر آب و هوا» شد. همانطور که میدانید در پایگاههای هوایی، صبح، قبل از انجام پروازی، افسر آب و هوا در سالن توجیه، در حضور همه خدمه پروازی، وضعیت آب و هوای منطقه خودی و مناطقی که هواپیما بدان مناطق پرواز خواهند نمود، به علاوه پیشبینی وضعیت آب و هوای آنها در 24 ساعت آینده را تشریح میکند. در طی آن ده روز حضور ما در امان هم این نفرات هر روز صبح برای تشریح وضعیت آب و هوا میآمدند.
افسر مزبور شروع کرد با زبان انگلیسی به توضیح وضعیت آب و هوا در اردن، مسیر، «خلیج فارس» و نهایتأ کشور عمان. همینطور با چوب روی نقشه جلو میفت که رسید به منطقه خلیج «فارس» به اینجا که رسید، گفت: «وضعیت آب و هوای امروز خلیج ع.ر.ب.ی» جناب آزادگانیان، قد بلند بود و چهارشانه، واندام بسیار ورزیدهای داشت. همین که لغت خلیج ع.ر.ب.ی بر زبان این فرد جاری شد، جناب آزادگانیان، چنان با کف دست به روی میز اتاق توجیه کوبید که اول صبحی، برق از کله همه ما پرید! افسر آب و هوا برگشت که ببیند چه اتفاقی افتاده که سرگرد آزادگانیان، خیلی آرام و با وقار با آن صدای مردانهاش گفت:
Persian Gulf not Arabian Gulf
افسر آب و هوا دید که توپ جناب آزادگانیان پرتر از این حرفهاست، بدون هیچ مکثی گفت:
Yes Sir, Persian Gulf .
مقدمات قبل از پرواز انجام شد و ما پرواز آن روز را رأس ساعت مقرر انجام داده و در غروب آفتاب همگی به امان بازگشتیم تا صبح فردا.
عملیات پروازی را دوباره از سربگیریم. صبح فردا دوباره همگی در سالن توجیه جمع شدیم تا افسر آب و هوا، وضعیت جوی را تشریح نماید. وی براساس روال دیروز، دوباره شروع به توضیح وضعیت آب و هوا کرد. زمانیکه به منطقه خلیح همیشه «فارس» رسید. در کمال تعجب، دوباره همان کلمه مسخره را تکرار کرد. همه ما سرگرد آزادگانیان را کاملأ میشناختیم و میدانستیم بر سر کلمهای به نام «ایران» با هیچکس شوخی ندارد. همین که افسر آب و هوا این اشتباه احمقانه را دوباره مرتکب شد. چشمان همه ما به طرف رهبر دسته چرخید. در حالی که افسر اردنی، پشت به ما در حال بافتن اراجیف خود بود. با همان آرامشی که از سرگرد آزادگانیان سراغ داشتیم، از جایش بلند شد و به سراغ افسر اردنی رفت. انتظار ما یک تذکر جدی و محکم بود. اما جناب کیخسرو آزادگانیان، فرمانده بلند قد و تنومند دسته پروازی فراتر از تصور ما، با همان دستان پهن و بزرگش به پشت نفر اردنی زده، از پشت یقهاش را گرفت و کشان کاشان به جلوی درب برد، سپس با پوتین پای چپ و با لگدزدن درب را باز کرده، و با اردنگی وپس گردنی، افسر اردنی را از سالن توجیه به بیرون پرتاب کرد. ببینید! آنجایی که ما حضور داشتیم، ارشدترین نفرمان، سرگرد آزادگانیان بود و هیچ مقام یا مسئولی در آن مکان و زمان حضور نداشت تا رهبر دسته برای خوشامد وی این کار را بکند. این واکنش قاطع و مصمم سرگرد آزادگانیان فقط یک علت داشت و آنهم این بود که وی از اعماق وجودش به ایران، به نام ایران، به نیروهای مسلح ایران و به ملت ایران، ایمان و اعتقاد داشت و عشق میورزید
پاینده باد نام و یاد دلیران ایران زمین
درود بر دلاورمردان ارتش ایران