سلمان قاسمیان؛ منازعه ایران و آمریکا در منطقه خلیج فارس ریشه در موضوعات متعددی دارد که عمده اهمیت آن را باید در موقعیت راهبردی خلیج فارس و همچنین وجود منابع سرشار انرژی همچنین شاهراه حیاتی در این منطقه دانست.
حضور آمریکا از 1970 و به خصوص با پیروزی انقلاب اسلامی ملموستر شد. به گفته ژوزف سیسکو (Joseph Sysco)، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور آسیا در دوران پهلوی، خلیجفارس منطقهای است که ایالات متحده منافع بسیار تعیینکنندهای، از لحاظ سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی در آن دارد.
نیکسون در 1973 اعلام کرد که محمدرضا پهلوی از سوی ایالات متحده، مسئولیت حفظ امنیت خلیج فارس را بر عهده خواهد داشت و به موجب آن دکترین دوستونی نیکسون اعلام شد؛ اما پیروزی انقلاب اسلامی موجب برهمخوردن وضعیت مورد نظر آمریکا در منطقه شد. به گفته ویلیام گوانت عضو شورای امنیت ملی آمریکا در زمان کارتر احتمال اینکه احتمال اینکه انقلاب به مناطق دیگر خلیج فارس هم سرایت کند برای امریکا یک یک فاجعه بود.
انحلال پیمان سنتو تعطیلی سفارت آمریکا در تهران در 13 آبان 1358، اشغال افغانستان و تسخیر 14 روزه مسجدالحرام توسط مبارزان اسلامی در 20 نوامبر 1979 موجب شد که کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا دکترین خود را اینگونه اعلام کند، هرگونه تلاشی بهوسیله هر قدرت خارجی بهمنظور تحت کنترل درآوردن منطقه خلیجفارس به منزله حمله به منافع حیاتی ایالات متحده است. این سخن در واقع جمله معروف لانسدون در 1903 را به یاد آوری میکند؛ لذا صدام یک ماه قبل از جنگ علیه ایران بواسطه کمکهای سرویسهای امنیتی ایالات متحده آمریکا، اطلاعات مربوط به اوضاع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی ایران، تعداد نفرات ارتش، مواضع و تجهیزات قابل استفاده و بسیار محرمانه که برای یک حمله برقآسا علیه ایران لازم بود را بهدست آورد و با این شرایط بود که جنگ ایران و عراق آغاز شد.
از نیمه دوم 1360 نیروهای ایران توانستند عملیات تدافعی خود را آغاز کنند و بدینترتیب توازن قوای منطقهای بههم خورد. هیگ وزیر خارجه وقت آمریکا، اعلام کرد که این کشور در برابر تغییرات مهم در منطقه خلیج فارس که ناشی از جنگ ایران و عراق باشد بیتفاوت نخواهد بود.
دلایل مقطعی حمله به سکوهای نفتی ایران
وزیر خارجه آمریکا ابتدا در تاریخ 24 تیر 1364 اعلام کرد که در صورت پیروزی ایران در جنگ، آمریکا مستقیا وارد جنگ خواهد شد. دولت ایالات متحده آمریکا در این مقطع تصمیم گرفت که بر حجم کمکهایش به رژیم عراق بیفزاید. دونالد رامسفلد بهعنوان نماینده ویژه رئیس جمهور در دسامبر 1983 به ملاقات صدام رفت و راه را برای عادیسازی روابط عراق و آمریکا هموار ساخت. امریکا علاوهبر مبادلات وسیع اطلاعاتی بمبهای خوشهای نیز از طریق شرکتی که ظاهراً تابعیت شیلی را داشت به عراق تحویل داد و همچنین تسهیلاتی فراهم آورد تا عراق بتواند به سلاحهای بیولوژیک و شیمیایی دست یابد.
در سال 1983 ریگان نیروی واکنش سریع را بهعنوان یک فرماندهی واحد موسوم به فرماندهی مرکزی (سنکتوم) مستقر در پایگاه هوایی مکدیل با نیروی قابل توجهی که 230 هزار پرسنل از چهار نیرو را شامل میشد تجدید سازمان کند. او به تقویت نظامی دوستان خود در منطقه پرداخت و چند فروند آواکس به عربستان فروخته شد. طرح ریگان یک استراتژی هماهنگ و سیستم دفاعی مطمئن بود.
در تاریخ 6 آوریل 1987 حجم عظیمی از نیروهای آمریکایی روانه خلیج شد. این نیرو بزرگترین تمرکز نیروی دریایی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بود. کارشناسان آن را ششمین قدرت دریایی جهان به حساب آوردند. این نیرو شامل سی و پنج کشتی جنگی از جمله ناوهای نفربر، موشکانداز و کشتیهای مجهز به سلاحهای هستهای بود. این ملاحظات آمریکا را بر آن داشت تا بدون اعتنا به موازین حقوقی و رعایت شرایط بیطرفی برای جلوگیری از پیروزی ایران تا سرحد مداخلات نظامی پیش برود.
همزمان دیپلماتهای آمریکایی صراحتاً از شورای همکاری خلیجفارس خواستند که عراق را یاری رساند. در نتیجه مطلوبترین وضع برای اعضای شوری مخصوصاً عربستان ایجاد شد تا همواره با کمکهای خود عراق را در جنگ نگه دارند. استراتژی حفظ وضع موجود دو نتیجه را به همراه داشت یکی اینکه اوضاع درآمد نفتی شورای همکاری را در حد مطلوبی نگه میداشت و دوم اینکه با تضعیف دو قدرت دیگر، موقعیت این شوری را بهعنوان سومین قدرت خلیجفارس در وضعیت بهتری قرار میداد که هر دو نتیجه مطلوب آمریکا نیز بود.
حمله به سکوها و تحولات اولیه
عراق در 1984 با حمله به کشتیهای حامل نفت ایران فصل تازهای را در ماجراجوئیهای خود آغاز کرد که به جنگ نفتکشها معروف شد. آمریکا که تا این زمان با امید حفظ توازن قوا و با هدف تضعیف هر دو طرف جنگ اظهار بیطرفی میکرد به تدریج خود را وارد جنگ کرد. تا تعادل قوا را مجددا احیا کند.
نماینده دائمی آمریکا در سازمان ملل متحد همان روز طی نامهای به شورای امنیت اعلام کرد که نیروهای نظامی آمریکا سکوها را با استفاده از حق دفاع از نفس که به موجب ماده 51 منشور ملل متحد به رسمیت شناخته شده است، مورد حمله قرار دادهاند. چند ماه بعد، یعنی در 18 آوریل 1988 نیز نیروهای آمریکایی دو سکوی دیگر نفتی ایران را به نامهای نصر و سلمان (سری و ساسان) منهدم کردند و باز گزارش این حمله را به شورای امنیت دادند و مدعی استفاده از حق دفاع مشروع شدند.
بدینترتیب، نیروهای آمریکایی در حمایت مستقیم، آشکار و عملی از رژیم عراق در یک طرح هماهنگ با صدام نهتنها به اقدام بر ضد تاسیسات نفتی ایران در خلیج فارس پرداختند، بلکه مستقیما وارد جبهه ایران و عراق شذه و در جزیره فاو، مواضع نیروهای ایران را زیر آتش گرفته و خساراتی را به نیروهای مستقر در جبهه جنگ مستقیم ایران و عراق وارد کردند.
حمله به این سکوها سه روز پس از حمله به نفتکش کویتی تحت پرچم آمریکا به نام سی ایل سیتی صورت گرفت. این نفتکش در 24 مهرماه سال 1366 در حدود دریای سرزمینی کویت و در پنج مایلی پایانه نفتی شعیبه هدف یک فروند موشک قرار گرفت و دولت آمریکا مسئولیت این حمله را متوجه ایران دانست و با این ادعا که این موشک از نوع موشک کرم ابریشم بوده و از سوی نیروهای ایرانی مستقر در جزیره فاو پرتاب شده، ایران را به انجام این عملیات متهم کرد. اما ایران با تکذیب این اتهام اعلام کرد که باتوجه به امکانات نظامی ایران انجام این حمله برای این کشور ناممکن بوده است.
ایالات متحده این استدلال را نپذیرفت و سه روز بعد، سکوهای نفتی رشادت را با چهار رزمناو و حمایت ناوشکن تاچ رزمناو موشک انداز استندلی به همراه دو هواپیمای اف-16 و یک هواپیمای آواکس هدف حمله قرار داد.
همچنین برخورد کشتی جنگی آمریکایی موسوم به ساموئل رابرتز با مینهای رها شده در شصت مایلی شرق جزیره بحرین در 25 فروردین همان سال نیز بهانه دیگری برای این تهاجم بود. به دنبال این حادثه، مقامات آمریکایی ایران را به مینگذاری در این منطقه متهم کردند، اما مقامات ایرانی این اتهام را نپذیرفته و اعلام کردند که منطقهای که کشتی جنگی آمریکا در آن با مین برخورد کرده، تحت مراقبت و کنترل ویژه نیروهای آمریکایی، بحرینی، قطری و عربستانی بوده است. بنابراین، امکان مینگذاری نیروهای ایرانی در آنجا در هیچ شرایطی وجود نداشته است. اما آمریکا این استدلال را نپذیرفت و پس از چهار روز، یعنی در 29 فروردین، بار دیگر تأسیسات نصر و سلمان را هدف حمله قرار داد و آنها را به کلی ویران کرد. در این حمله، علاوهبر انهدام سکوها، دو رزمناو سهند و جوشن ایران نیز غرق شد و به یک شناور و هواپیمای اف-14 خساراتی وارد آمد. همچنین، تعداد زیادی از افراد نیروی دریایی و افراد غیرنظامی شهید یا مجروح شدند. مهمترین دور حملات در 28 فروردین 1367 با حمله ناوهای آمریکا به سکوهای نفتی نصر و سلمان اتفاق افتاد.
بهاینترتیب، حمله به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس طی سالهای 1987 (1366) و 1988 (1367) ازجمله حملات و اقدامات نظامی بود که دولت ایالات متحده به منظور اجرای سیاستها و استراتژیهای جدید خود با هدف تضعیف ایران انجام داد. این حملات بخشی از تهاجمات وسیعتری بود که در طی آن علاوهبر تأسیسات سکویهای نفتی دو رزمناو و چند کشتی و هواپیمای نظامی ایران نیز منهدم شد. این تهاجم دامنهدار را «عملیات آخوندک» Operation Praying Mantis نامیدهاند. این سکوها پیشتر بر اثر حمله هواپیماهای عراقی آسیب فراوانی دیده بود. اما عملیات ترمیم و راهاندازی مجدد آنها در هنگام حمله موشکی نیروهای آمریکایی در مراحل پایانی خود قرار داشت.
بلافاصله پس از این حمله، ریگان، با صدور بیانیهای در 19 اکتبر ضمن حمایت از این حملات، آن را در قالب دفاع مشروع، قانونی و موجه دانست. او ادعا کرد که این سکو در تسهیل حملات مکرر ایران بر ضد ناوگان دریایی غیرنظامی، مورد استفاده قرار گرفته است و این عملیات در پاسخ به اقدام ایران در توسل به زور علیه ایالات متحده و نقض مکرر حقوق دیگران صورت گرفته است. این در حالی است که تا پیش از حمله ناوهای آمریکا، تنها حدود پنجاه نفر (بیست نفر نیروی نظامی و سی نفر کارمند غیرنظامی وزارت نفت) روی این سکوها به فعالیت مشغول بودند و بر روی هریک از آنها، تنها یک قبضه مسلسل 23 میلیمتری نصب شده بود که صرفا کارکرد دفاعی داشت.
ادامه دارد ...