روایتی از غلبه اراده ایرانی بر توانایی تکنولوژیک موشک اگزوسه در جریان جنگ ایران و عراق

نویسنده: شهید محمد علی بخشی


دریا به شدت توفانی بود و امواج سهمگین، همچون پتکی بر بدنه ناوشکن فرود می آمد، شبی ظلمانی با محاق ماه، به یکباره دیده بان سمت راست فریاد کشید: موشک. موشک!
    
    از صندلی فرماندهی در پل فرماندهی، به بیرون جستم درحالی که آژیر <محل جنگ> را به صدا درآوردم، بعلت وقت کم عکس العمل، خود به پشت مسلسل دویدم و آتش گشودم. امّا موشک زوزه کشان هر لحظه نزدیک تر می شد و نور بنفش کور کننده اش تمام فضا را پوشانده بود. برخورد موشک را با تمام وجود بر ناوشکن تحت فرماندهیم احساس کردم، و بعد از آن در میان شعله و دود به هوا پرتاب شدم. صدایی از بلندگوی پل فرماندهی، مرا به خود آورد:
    
    <جناب ناخدا>، <جناب ناخدا!>
    
    از کابوسی وحشتناک از جا جستم، به شدت عرق کرده بودم و گرمای چراغ مطالعهِ کنار تخت صورتم را داغ کرده بود.
    
    صدای افسر نگهبان پل فرماندهی، دوباره در بلندگوی کابین پیچید:
    
    - <جناب ناخدا>! از پل فرماندهی پاسخ دادم: بفرمائید.
    
    افسر نگهبان ادامه داد:
    
    - هدفی مشکوک در دو مایلی سمت چپ سینه، داریم.
    
    بلافاصله به پل فرماندهی(1) رفتم، مدتی هدف را به وسیله سیستم ردنگاری اطلاق عملیات و جنگال(2) ناوشکن تحت نظر گرفتیم و بالاخره به عنوان کشتی تجاری عبوری شناسائی شد. وضعیت کاروان را از افسر نگهبان سئوال کردم. جواب داد، نسبت به سه ربع پیش که اطلاع دارید، تغییری نکرده است.
    
    آن روز در اواسط شهریورماه 1361 طبق معمول درگیر هماهنگ کردن کاروانی از کشتی های تجارتی و نفتکش جهت عزیمت به بندر امام بودم. عملیات اسکورت کاروان، عملیات پردردسر و طاقت فرسایی بود. از چندین روز قبل می بایستی کشتی ها را آزمایش سرعت و بازرسی فنّی می کردیم، چون در آن سالها شرکتهای کشتیرانی بیگانه از شرایط جنگی حاکم بر خلیج فارس سوءاستفاده می کردند و قراضه ترین کشتی های خود را برای عزیمت به بنادر ایران(در شمال خلیج فارس) می فرستادند، تا مورد حمله موشکی عراق قرار گیرد و پول آن را از بیمه دریافت کنند و ما برای خنثی کردن ترفند این سودجویان فرصت طلب مجبور به آزمایش سرعت و همچنین بازرسی فنی از کشتی ها بودیم:
    
    استقرار سلاح پدافندی و سیستم های فریب موشک نیز، چند روزی به طول می انجامید و وقت گیر بود و ما تجربه کرده بودیم که، کشتی ها نبایستی از سیستم مخابراتی خود استفاده کنند، چون با نادیده انگاشتن سیاست انتشارات الکترونیکی فرمانده اسکورت، موجب لو رفتن نقّطهِ کاروان می گردیدند.
    
    آن روز از فلق تا شفق همهِ پرسنل ناوشکن بدون هیچگونه استراحتی مشغول کار بودند تا کاروان 25 فروندی به راه افتاد. با شروع تاریکی هوا از بین جزایر قشم و لارک، راهی مسیر کشتیرانی جنوبی خلیج فارس گردیدیم. این مسیر را در مسیر کشتیرانی بین المللی ادامه می دادیم تا کشف کاروان به وسیله یگانهای شناسایی دشمن مشکل باشد و در همین مسیر بود که، فرمانده کاروان می توانست یکی دو ساعتی بخوابد و این سه ربع خواب من با آن <کابوس وحشتناک> در همین منطقه و همین مسیر صورت گرفته بود. بعد از خورد شدن کمر نیروی دریایی عراق در عملیات بزرگ <مروارید> در هفتم آذرماه 1359، ابرقدرتها تمام تلاش خود را برای تجهیز عراق با تسلیحاتی که بتواند خطوط مواصلات دریایی جمهوری اسلامی ایران، به ویژه، خطوط مواصلاتی به <بندر امام> که بزرگترین بندر تجارتی ایران <و جزیره خارک> که بزرگترین پایانه نفتی ما بود را تهدید نماید، مبذول می داشتند؛ لذا با کمک مستشاران و قطعات یدکی شوروی چند فروند ناوچه <اوزای> عراق بازسازی شده بودند.
    
    فرانسه با کرایه دادن هواپیماهای <سوپر اتاندارد> مجهز به موشک هوا به سطح <اگزوست> و فروش هلیکوپترهای <سوپرفرلئون> مجهز به موشک <اگزوست> به عراق، سعی داشتند آن کشور را به تجهیزات برتر ضد سطحی مجهز نمایند. البته هواپیماهای شکاری <میگ> و <میراژ> نیز می رفت تا توازن قدرت هوایی را به نفع عراق تغییر دهد.
    
    آن روزها بازار جنگ روانی استکبار بر علیه نیروی دریایی ما بسیار گرم بود و مراکز خبری اعم از رادیو، تلویزیون و نشریات غربی، تبلیغات گسترده ای را در مورد قدرت موشکی عراق در دریا به راه انداخته بودند. به ویژه بعد از جنگ دریایی <فالکلند>(3) تبلیغات وسیعی روی موشک <اگزوست> و هواپیماهای <سوپراتاندارد> و هلیکوپترهای <سوپر فرلئون> به عمل آمده بود.
    
    من با خود فکر می کردم، آن کابوس وحشتناک حمله موشکی ناشی از کار سنگین آن روز شنیدن اخبار مربوط به توانایی موشکی عراق در دریا به وقوع پیوسته است؛ علیهذا، هوشیاری و مراقبت را دو برابر کردم. در قسمت امن مسیر ،معمولاً آخرین چکهای سلاح و تجهیزات برای اطمینان از آمادگی، جهت ورود به منطقهِ خطر انجام می گرفت.
    
    از راس المطاف(4) به طرف جزیرهِ خارک، منطقهِ خطر محسوب می گردید و معمولاً آژیر <محل جنگ> زده می شد و پرسنل ناوهای اسکورت درآمادگی درجه یک کنترل صدمات، شرایط <زلو> (که بالاترین آمادگی عملیاتی و فنی بود) برای مقابله با حملات هوایی و موشکی و دیده بانی مین، صورت می گرفتند.
    
    اسکورت ها در این مرحله، فاصله را به کاروان نزدیک تر می کردند و از کاروان، پدافند نزدیک 5 به عمل می آید. در این منطقه با توجه به طرح و تاکتیکهای از پیش تعیین شده، بعضاً در شب، لیکن اغلب در روز عبور می گردید تا هواپیما وناوها بهتر در مقابل حملات هوایی پدافند نمایند. پوشش هوایی کاروان در این منطقه، به وسیلهِ هواپیماهای <اف 14> و <اف 4> تامین می شد. چه حملهِ هوایی میگ ها به وسیلهِ آتش پر حجم ناوشکن <سام> دفع شد و یک فروند هواپیمای دشمن هدف موشک هواپیماهای خودی قرار گرفت و سرنگون شد.
    
    در حوالی خارک، چهار نفتکش بزرگ از کاروان جدا شدند و به سمت پایانه <آذرپاد> جزیره خارک برای بارگیری عزیمت کردند و بقیه کاروان برای استراحتی کوتاه، در اطراف جزیره خارک مستقر گردیدند تا با آغاز تاریکی به سوی بندر امام عزیمت کنند.
    
    به خطرناکترین قسمت ماموریت رسیده بودیم، چون به پایگاه های هوایی و دریایی عراق بسیار نزدیک بودیم. مضافاً عراق با استقرار سکوهای موشک <کرم ابریشم> در راءس البیشه و شبه جزیرهِ <فاو> می توانست، کاروان را مورد حمله قرار دهد. تا آنجا که می توانستم و آبخور 6 زیاد کشتی های کاروان اجازه می داد، مسیر را به ساحل ایران نزدیک کردم و با ناوشکن<سام> در قسمت غربی کاروان مورد تهدید قرار گرفتم.
    
    در این منطقه از کلیه تسهیلات فریب الکترونیکی و مکانیکی برای پدافند غیرعامل 7 از کاروان و گمراه کردن موشک های دشمن، استفاده شد. چف های دستی 8 آماده بودند تا به محض وصول اطلاع از حمله موشکی با پرتاب <توده های چف 9> هدفهای کاذب برای موشکهای دشمن ایجاد نمایند.
    
    دریا به شدت خراب بود و روشنایی ماه، در آسمان وجود نداشت. سکوت کامل بر پل فرماندهی و اطاق عملیات جنگ حکم فرما بود، و همه در محل های جنگ، آماده و هوشیار اجرای وظیفه می کردند، تا به وسیلهِ حمله دشمن غافلگیر نشویم.
    
    در پیشاپیش کاروان، قایقهای تندرو و دیده بان و ضد موشک کرم ابریشم را به کانال خورموسی 10 گسیل داشتم. در این منطقه بیشترین حملات به وسیله <کرم ابریشم> انجام می شد، به همین منظور هدفهای کاذب متعددی را در سمت حمله قرار داده بودیم.
    
    کاروان از بویهِ 11 اصلی خورموسی و سکوهای نفتی نوروز عبور کرده بود که، سیستم جنگهای الکترونیکی اطاق عملیات ناوشکن، تشعشعات راداری دو فروند ناوچهِ <اوزا 12>ی دشمن را از بویهِ اروند رود جدا شده بودند، اعلام نمود.
    
    به سرعت از پل فرماندهی به اطاق عملیات رفتم و پس از اطمینان از کشف تشعشعات، روشن شدن رادار کنترل پرتاب موشک، حمله موشکی قریب الوقوع را می داد.
    
    با دستگاه مخابرات پل فرماندهی، به افسر کاروان دستور <با سرعت تمام به جلو> دادم و از پرسنل پدافند روی کشتیهای تجارتی خواستم که خود را برای مقابله با موشک آماده کنند.
    
    دو فروند ناوچه با سرعت به کاروان نزدیک می شدند. برد موشک آنها دو برابر برد موشکی بود که آن روز، من در اختیار داشتم. آنها با دارا بودن 8 موشک بر روی دو ناوچه خود می خواستند همچون گرگهای خون آشام، قتل عامی مهیب از کاروان 21 فروندی که من مسئول امنیت آن بودم بنمایند، اگر موشک آنها با برد مناسب به کاروان پرتاب می شد، بدون شک همهِ آنها به هدف اصابت می کرد و از همه مهمتر این بود که، غرور درهم شکسته نیروی دریایی عراق که در عملیات مروارید در قعر آبهای نیلگون خلیج فارس مدفون گردیده بود، طلوعی دوباره می یافت و موجب کسب روحیهِ از دست رفته پرسنل نیروی دریایی دشمن می شد، لذا در یک لحظه تصمیم به ریسک و بلوف گرفتم. با توکل به خدای بزرگ، دستور <سکان تمام به چپ> و هر <دو توربین تمام قدرت به جلو> دادم. به این ترتیب با تمام سرعت به سمت دو ناوچه عراقی حرکت کردیم. به تمامی سلاحها دستور آمادگی سرنگونی موشکهای پرتابی را دادم و به افسر توپخانه نیز، دستور پرتاب چند راکت نورافشان را در سمت ناوچه های عراقی در ارتفاع کم دادم. افسر توپخانه از این دستور متحیر شده بود، او فکر می کرد با این نورافشانها دشمن را به طرف خودمان جلب می کنیم؛ لیکن من امیدوار بودم که دشمن این نورافشانهای در سطح افق را، موشک فرض کند و عکس العمل نشان دهد. خوشبختانه با الطاف خداوندی این چنین شد.
    
    دو فروند ناوچه <اوزا> هشت موشک خود را با حداکثر برد به سوی ناوشکن سام پرتاب کردند، که همهِ آنها در یکی دو مایلی ما به دریا اصابت کردند و انفجارات عظیم آنها، آنچنان موجهای انفجاری ایجاد کرد که تکانهای حاصل از انفجارات، باعث شد فیوزهای دستگاههای الکترونیکی بپرند و مدتی ارتباط ما با مرکز کنترل عملیات ساحلی و افسر اسکورت قطع گردید، اما بحمدا... در کمتر از نیمساعت تعمیرات انجام شد و ارتباط برقرار گردید و نگرانی ما رفع شد. دوبار دیگر، خورموسی و کاروان هدف چند موشک کرم ابریشم قرار گرفت که یکی از آنها توسط قایقهای ضد موشک سرنگون شد و سه تای دیگر راهی هدفهای کاذب شدند. تنها یکی از کشتی ها، به هنگام مانور <اجتناب از موشک> به گل برخورد کرد.
    
    20 فروند کشتی کاروان به سلامت راهی بندر امام شدند و ما تا سپیده صبح، درگیر خارج کردن کشتی به گِل نشسته بودیم، که با کمک مدّ آب و وزش باد شمال و به لطف پروردگار یکتا، قبل از آن که دشمن از وضعیت جدید ما آگاه شود، کشتی از گِل بیرون آورده شد و راهی بندر امام گردید و ما چون همزمان کاروان خروجی از بار خورموسی13 می گذشت، همراه آنها راهی خارک شدیم و بعد به همراهی چند فروند نفتکش به طرف راس المطاف عزیمت کردیم.
 دریا و هوا بشدت توفانی بود، و همین مسئله اجازهِ هرگونه عملیات هوایی را از دشمن سلب کرده بود، لذا کاروان به سلامت از منطقه خطر عبور کرد و مسیر جنوبی را در مسیر کشتیرانی بین المللی به سمت تنگه هرمز ادامه دادیم. (معمولاً در مسیر خروجی تنگه هرمز، بیشتر کشتیها راه خود را به سوی اقصی نقاط دنیا ادامه می دهند و به همین دلیل از کاروان فقط چند فروندی با ما راهی لنگرگاه بندرعباس شدند.)
    
    آن روز بعدازظهر در اسکله پهلو گرفتیم و روز بعد را برای استراحت و سرکشی به خانواده به پرسنل تعطیلی دادم؛ لیکن از آنها خواستم پس فردا، برای دریافت ماءموریت روی ناوشکن آماده باشند.
    
    به خانه رسیدم دختر کوچکم به شدت بیمار بود، تبی همراه با تشنج او را گرفته بود. پزشکی به نام دکتر جلالی که متخصص کودکان بود و فردی دلسوز و مسئول بشمار می آمد، در شهر مانده بود که همیشه مطبش مملو از بیمار بود، در طی سه روز گذشته، همسرم موفق به دریافت نوبت از مطب دکتر نشده بود. با سرعت خود را به مطب دکتر رساندم و بالاخره ساعت 10 شب موفق به دیدن دکتر جلالی شدم. او سخت مرا مورد شماتت قرار داد که چرا اینقدر دیر مراجعه کرده ام، چون تب و تشنج حاصل از ویروس ممکن بود بر روی مغز فرزندم تاءثیر گذاشته باشد. آن شب، بعد از دادن داروها و پاشویه کردن مرتب، بالاخره کمی از تب او کاسته شد، به خواب رفتم، باز کابوس حمله موشکی با نور بنفش، عیناً تکرار شد.
    
    با اصابت موشک، زنگ ممتد کنترل صدمات انبارهای مهمات که گوش را کر می کرد، از خواب پریدم. زنگ تلفن و زنگ درب منزل به طور همزمان صدا می کرد. با عجله گوشی تلفن را برداشتم، از ستاد فرماندهی منطقه بود، برای اجرای ماءموریت جدید احضار شده بودم، درب را که گشودم با ادای احترام راننده ای که برای بردن من آمده بود رو به رو شدم. به سرعت لباس پوشیدم، ساکم را که همیشه بعد از هر دریانوردی، بلافاصله دوباره آماده می شد از همسرم گرفتم. خوشبختانه همسرم در مورد شرایط جنگی و شغلی و ماءموریتهای پی در پی من توجیه شده بود، تنها نگرانی من دختر کوچکم بود. در مورد او سفارشهایی به همسرم کردم و بعد از خداحافظی و رد شدن از زیر قرآن، به ستاد رفتم. به آنها گفتم که من امروز به پرسنل ناوشکن مرخصی داده ام. گفتند، ماءموریت برای ناو شما نیست، ولی ناوشکن <زال> بایستی برای ماءموریت پدافند جزیره خارک عزیمت نماید و چون برای فرمانده اش مشکلی پیش آمده است، شما باید با ناوشکن زال بروید و به محض رفع مشکل ایشان، نامبرده را به خارک خواهیم فرستاد.
    
    در برنامه، ساعت جدا شدن از اسکله هشت صبح بود. وقتی بر روی ناوشکن زال رسیدم ساعت حدود هفت و نیم صبح بود. به فرمانده دوم، دستور آمادگی برای جدا شدن از اسکله را دادم. آنها ماءموریت را از چند روز پیش دریافت کرده بودند، ساعت 45/7 دقیقه بود که افسر تدارکات گزارش داد هنوز قسمتی از نانها روی ناوشکن نیامده است، افسر جانشین نیز از خرابی یک توربین و دیزل، و افسر توپخانه از خرابی سیستم دیگری مرا آگاه کرد. راءس ساعت 8 بود، اطلاع یافتم که بندرگاه، یدک کش آماده ندارد. اما دستور برداشتن طنابها را دادم و با یک موتور و استفاده از شمّ ملوانی با کمک جریان باد و آب، از اسکله جدا شده و به طرف لنگرگاه عزیمت کردیم. چند ساعت بعد بین جزیرهِ قشم و لارک به سوی منطقه میانی خلیج فارس در حال حرکت بودیم. به نظر می رسید، چند نفر از افراد به دلیل عدم شناخت همکاری لازم را با من ندارند، و همین مسئله، بهانه ای بود برای عدم همکاری آنها با من که فرماندهی غیر، به حساب می آمدم؛ لذا چند جلسهِ سخنرانی و توجیهی برای کلیهِ پرسنل ترتیب دادم و آنها را در مورد وضعیت عمومی جنگ در زمین و دریا و هوا توجیه کردم. گفتم که چگونه پیشروی دشمن در زمین سد شده و عملیات بزرگ بیت المقدس را برایشان تشریح کردم، و دفاع خرمشهر و پشتیبانی آبادان را به هنگام حصر دشمن که خود نیز حضور داشتم را برایشان شرح دادم و در مورد عملیات شکوهمند مروارید که خود یکی از طراحانش بودم به تفصیل سخن گفتم، گفتم که: چگونه می توان دشمن برتر را تنها با قدرت لایزال الهی و اتکاء به نیروی خدادادی خود منهدم و نابود ساخت.
    
    دربارهِ ترفندهای استکبار درمورد تجهیز عراق به موشکهای هوا به سطح برای به دست آوردن سیادت دریایی که در اختیار ما می باشد، سخن گفتم و ویژگیهای برجستهِ رزمندگان مسلمان دلیر ایرانی را نسبت به دریانوردان انگلیسی برشمردم و تفاوتهای عملیات خلیج فارس را با منطقه جنگ فالکلند شرح دادم و یادآور شدم که ما قادریم با استفاده از موانع طبیعی و مصنوعی در خلیج فارس، دریانوردی را در مقابل حمله موشکهای دشمن ایمن نمائیم.
    
    چیزی که باعث ضعف روحیه پرسنل ناوشکن شده بود، این بود که دو روز پیش آنها را از وسط راه از یک ماءموریت بازگردانده بودند. هدف آنها از ماءموریت مورد هدف قرار دادن دو شناور دشمن بود. دائم در فکر پیروزی بودند.
    
    با این صحبتها، احساسات اعتقادی، ملی و مذهبی آنها کاملاً تحریک شده بود و با روش خاصی، خودباوری هرچه بیشتر در آنها ایجاد کردم. بعد در کلاسهای تئوری که ایجاد شد به طرز مقابله با موشک، با سیستمهای <نرم کُش>14 مانند <چف> و سخت کُش مانندمسلسلها یکنواخت تیر بالای ناوشکن پرداختم، و در این فاصله یعنی تا رسیدن به راس المطاف تمرینات عملی را به صورت شبانه روزی انجام دادیم و در طول مسیر مهندسین ماشین و برق و سلاح و توپخانه بالاترین آمادگی کلیه دستگاهها و سیستمها را گزارش دادند. چون پوشش هوایی نداشتیم می بایستی بهترین استفاده از تاریکی شب می کردیم، برای همین منظور طوری برنامه ریزی کردیم که، از راس المطاف تا خارک را در شب دریانوردی کنیم. به محض رسیدن به جزیره خارک به سمت غرب جزیره رفتیم، چند فروند کشتی در کنار <آذرپاد> درحال سوختگیری بودند. در این موارد، ناوشکن مسئول پدافند لازم بود، در سمت حمله دشمن که، بیشتر از جهت غرب بود، بیشترین مراقبت را به عمل آورد. من از پل فرماندهی تکان نمی خوردم و گاه گاه به اتاق عملیات می رفتم و رادار هوایی و سطحی و سیستم جنگ الکترونیک را چک می کردم.
    
    در مسیر به فاصله 5 مایلی غرب جزیره بودیم که، تشعشعات رادار یک فروند هلیکوپتر را روی دستگاه "ESM" جنگهای الکترونیک کشف کردم. مشخصاتش کاملا با هلیکوپتر <سوپر فرلئون> تطبیق داشت، بلافاصله آژیر <محل جنگ> و آمادگی درجه یک کنترل صدمات حالت <زولو> اعلام کردم.
    
    از افسر مهندس خواستم تا هر دو توربین با تمام قدرت آماده برای مانور باشند و به افسر توپخانه گفتم:
    
    علاوه بر سلاحهای سازمانی و مسلسلهای اضافی که برای ضدموشک روی پل ها نصب شده بودند، مسلسلهای رزرو را نیز، از انبارها روی پل بیاورد و همه سلاحها را به سمت غرب، جایی که جز تاریکی مطلق و امواج دریا چیزی دیده نمی شد، نشانه روند. با بلندگو به پرسنل پشت قبضه ها هشدار دادم که به محض دیدن نور بنفش، آتش به رویش گشوده شود. چند دقیقه بعد، رادار موشک اگزوست روی ESM کشف شد، از بلندگوی ناو فریاد زدم:موشک در راه، قبضه ها به محض رویت درگیر نمایند.
    
    با دیدن نور بنفش در آن شب ظلمانی و دریای خراب کابوسی که دیده بودم، به حقیقت پیوست. کلیه سلاحها با تمام قدرت آتش گشودند. ناو، یکپارچه <الله اکبر> گویان بود و آتش، یک لحظه قطع نمی شد. در یک مایلی ناوشکن، موشک هدف واقع شد و غریو شادی پرسنل به هوا بلند گردید، اما بلافاصله موشک دوم در راه بود که با توده عظیم چف دستی و مانور به موقع و سریع از خطر موشک دوم نجات پیدا کردیم. موشک به صخره ای در جزیره برخورد کرد.
    
    پرسنل ناوشکن <زال> آن شب یکپارچه انرژی و غرور و آگاه به تواناییهای خود شده بودند و تمام تبلیغات سوء استکبار در مورد قدرت موشکهای اگزوست، نقش برآب شده بود. خدمه قبضه ها، هر یک با خوشحالی ادعا می کردند که موشک اگزوست را سرنگون کرده اند.
    
     به آنها گفتم: شما با تلاش و وحدت ثابت کردید که موشکهای اگزوست عراقی دیگر نمی تواند تهدیدی برای نیروی دریایی ما باشد. چند روزی پدافند خارک با قدرت تمام ادامه داشت و حملات هوایی دشمن با آتش قدرتمند ناوشکن زال دفع گردید تا اینکه پیامی دریافت کردیم با این مضمون:
    
    فرمانده اصلی ناوشکن زال با یک فروند شناور به لنگرگاه اعزام گردیده، پس از تحویل و تحول فرماندهی با شناور مزبور به بوشهر عزیمت نمائید، تا ترتیب مراجعت شما به بندرعباس داده شود.
    
    خبر به وسیله پرسنل مخابرات در ناوشکن درز کرد. تمام پرسنل به جز عوامل نگهبانی، در باشگاه درجه داران جمع شده بودند و از من خواستند که تا آخر ماموریت با آنها باشم.
    
    برای آنها سخنرانی کوتاهی کردم و دلیری و شهامت آنها را طی ماموریت ستودم و در مورد همکاری آنها در آغاز ماموریت تا اوج رزمندگی و توانمندی آنها در طول ماموریت صحبت کردم و شرح دادم که وحدت فرماندهی اجازه حضور دو فرمانده را روی ناوشکن نمی دهد، مضافا بایستی ناوشکن سام را برای جایگزینی ناوشکن زال در پدافند خارک آماده نمایم.
    
    بعد از حضور فرمانده ناوشکن زال و تحویل و تحول فرماندهی با مشایعت فرمانده، به پاشنه ناوشکن رفتیم. هنگام پیاده شدن، همه پرسنل حضور داشتند و ابراز احساسات می کردند و یکایک برای خداحافظی با من روبوسی کردند و یک مهناوی هنگام خداحافظی درحالی که قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، انگشتری عقیق خود را از انگشت درآورد و به من داد و گفت:
    
    تبرک امام رضا(ع) است، ان شاءالله خداوند فرماندهی مانند شما را محافظت کند، تا نیروی دریایی ما همچنان مقاوم و استوار بماند.
    
    فرمانده ناوشکن زال در شگفت بود. به من گفت ناخدا با پرسنل من چه کرده ای که این طور شیفته تو شده اند. در حالی که از طناب پله ای به روی شناور می رفتم، گفتم: هیچ، تنها توانایی های آنها و ناوشکن قهرمان زال را به آنها شناسانده ام.

-----------------------------------------------------------------------

  پی نوشت:
    
    1 - پل فرماندهی: اتاق سکّاندار و محلّ هدایت کشتی یا ناو را گویند.
    
    2 - جنگال: این کلمه، مخفّف دو کلمهِ <جنگهای الکترونیک> است.
    
    3 - فالکلند یا مالویناس، جزیره ای است در نزدیکی سواحل آرژانتین که از عصر استعمار، تحت حاکمیت انگلیس است. در سال 1982 میان آرژانتین که مدّعی مالکیت این جزیره است و انگلیس، در این منطقه، نبردی دریایی روی داد که با شکست ناوگان جنگی آرژانتین و برتری کامل نیروی دریایی سلطنتی انگلیس، خاتمه یافت.
    
    4 - راءس المطاف: منطقه ای است که در جنوب خلیج فارس، در نزدیکی سواحل امارات.
    
    5. پدافند نزدیک: هر گونه عملیات دفاع از شناور که از فاصلهِ نزدیک بر روی آن انجام شود.
    
    6. آبخور: میزان ارتفاع کف شناور (ناو یا کشتی)، از سطح زیرین آن.
    
    7. پدافند غیرعامل: استتار یا اختفاء شناور از دید شناورها، شکاریها و رادارهای دشمن.
    
    8. چف دستی :(Portable Chaff) اجزاء، عناصر و مکانیسم کور کردن و قریب دادن رادار دشمن را بر روی یک ناو گویند.
    
    9. تودهِ چف: مجموعه ای از چف دستی را گویند.
    
    10. خورموسی: پیشرفتگی آبهای خلیج فارس در خشکی در محدودهِ بندر امام خمینی(ره).
    
    11. بویه: علامت دریایی که غالباً چراغی بر روی آن نصب است.
    
    12. ناوچهِ اوزا:(OSA) نوعی ناوچهِ روسی و تندرو که نیروی دریایی عراق در اختیار داشت.
    
    13- خورموسی، پیشرفتگی طبیعی آبهای خلیج فارس در سواحل سرزمینی ایران در محدودهِ بنادر امام خمینی و ماهشهر است و باریکترین منطقهِ ورودی آن را، بار خورموسی می نامند.
   
 14- سیستمهای نرم کش و سخت کش: سیستمهای نرم کش، مجموعهِ روشها و ابزارهایی هستند که سبب فریب دادن موشک دشمن می شوند و به صورت عامل یا غیرعامل، موشک دشمن را به منطقهِ غیرحیاتی، هدایت کرده در آنجا منفجر می نمایند.