ناگفتههایی از ورود نهاجا به جنگ از زبان امیر نمکی؛جانشین اسبق اطلاعات
نهاجا تصریح کرد: اینکه می گویند نیروی هوایی با شروع جنگ تحمیلی غافلگیر
شد، درست نیست چراکه این نیرو چند ماه قبل از جنگ تحمیلی، طرح عملیات دفاعی
خود را به نام البرز آماده کرد و در اختیار شورای عالی دفاع قرار داد.نحوه
ورود نیروهای مسلح به جنگ تحمیلی از موضوعاتی است که همواره در مباحث
مربوط به دفاع مقدس مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد. در این خصوص دو
نظریه وجود دارد: برخی معتقدند نیروهای مسلح به خصوص ارتش در ابتدای جنگ
تحمیلی غافلگیر شدند اما دسته دوم با این امر مخالف بوده و میگویند ارتش
نه تنها غافلگیر نشد، بلکه از مدتها قبل به واسطه رصد تحرکات ارتش رژیم بعث
در مرزهای ایران و عراق، احتمال آغاز جنگ را میداد.
امیر خلبان نمکی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش در ایام دفاع مقدس در
گفتگویی با خبرنگار دفاعی خبرگزاری فارس که به مناسبت هفته دفاع مقدس صورت
گرفت، به بیان برخی مقاطع نیروی هوایی ارتش و نحوه ورود این نیرو به جنگ
تحمیلی پرداخت و در این میان برخی نقطه نظرات خود در خصوص فرماندهی ارتش،
ماجرای حمله به طبس و آمادگی نیروی هوایی در آغاز دفاع مقدس را بیان کرد.
* در سالهای 54 تا 57 خلبانان آمریکایی در ایران آموزش میدیدند
در سال 54 تا 57 شاهد بودیم که افسران آمریکایی در ایران دوره تاکتیکی
میدیدند و افرادی مثل خود من یا شهید فکوری معلم آنها بودیم. چرا که این
کار برای آنها هم با صرفه و هم به نفعشان بود.
در حقیقت یک قرار داد دو جانبه بود. آنها به ما اسلحه میدانند و پول آن را میگرفتند و ما هم امنیت منطقه را حفظ میکردیم.
ارتش مانند یک کشور است و از همه علوم و فنون در آن استفاده میشود. ما سال
44، main-frame داشتیم و همه کارهایمان با کامپیوتر انجام میشد و سال 46
که من فارغ التحصیل شدم با هواپیمای فانتوم دیجیتال پرواز میکردم.
گردانهای 61 و 62 شکاری ایران در دنیا نظیر نداشت و خود غربیها به این
امر معترف بودند و در مسابقه فانتومها بین ایران، آمریکا و انگلیس که در
سال 50 برگزار شد ایران توانست مقام اول را به دست آورد.
تا اینکه انقلاب پیروز شد و همافرها خدمت امام راحل(ره) رفتند و در حقیقت
با ایشان بیعت کردند و حضرت امام(ره) نیز یک هفته بعد از انقلاب، فرمودند
ارتش باید بماند.
* فرماندهی بنیصدر بر ارتش یک ظلم بزرگ بود
در نیروهای نظامی رسم بر این است که فرمانده باید لباس نظامی به تن داشته
باشد یعنی از دل نیروهای مسلح باشد و به نظر من فرماندهی بنیصدر بر ارتش،
یک ظلم بزرگ بود.
ارتش باید فرماندهانی داشته باشد که قوانین نظامی را بدانند اما مسئله
امام(ره) در این میان فرق میکرد. ایشان یک مرجع تقلید بود و اگر نظری در
خصوص مسائل نظامی میداد، از چند روز قبل در مورد آن مطالعه میکردند.
* واکنش امام(ره) به عملیات انهدام سد دربندی خان عراق
برای مثال وقتی قرار شد سد دربندیخان و دوکان را در عراق بزنیم، پس از
بررسیهای کامل، تمام دیتاها محاسبه و معلوم شد برای این عملیات 100 بمب
لازم است. بمبها را میان جنگندهها تقسیم کردیم و عملیات آماده اجرا بود.
وقتی خواستیم از امام(ره) اجازه بگیریم ایشان پرسیدند برای چه میخواهید این کار را بکنید؟
ما تعجب کردیم. گفتیم ما درگیر جنگیم و باید در جنگ این اقدامات را انجام
داد و اگر ما این کار را بکنیم تمام کشاورزی عراق زیر آب میرود.
امام(ره) جواب دادند مقام سرباز در اسلام بالا است اگر میدانید سربازان ما
در خطر هستند این کار را بکنید. اما اگر این کار لازم نیست برای چه
میخواهید سد را منفجر کنید؟
در حقیقت ارتش از یک شیوه اجتهادی در فرماندهی تبعیت میکند اما در طرف
دیگر دیدیم علیرغم اینکه صدام لباس نظامی بر تن داشت، اما در حقیقت افسر
نبود و اصولی عمل نکرد و کار به جایی رسید که ارتش عراق را به نابودی کامل
کشاند.
* نیروی هوایی در طبس، هلیکوپترهای آمریکایی را نابود نکرد
نیروی هوایی خود را به امام(ره) بسیار نزدیک میدید.
در ابتدای انقلاب حفاظت از تمام وزارتخانهها و سازمان ها بویژه نخستوزیری
به دست نیروی هوایی بود و چون پرسنل این نیرو افراد تحصیل کرده بودند و با
زبان انگلیسی آشنایی داشتند مورد احترام و استفاده سیاسیون قرار
میگرفتند.
اما به تدریج اتفاقاتی افتاد که نیروی هوایی را به شدت درگیر کرد.
برای مثال در جریان حمله آمریکا به طبس، ماجرا این است که از لحظه خبردار
شدن، جنگندههای اف 4 نیروی هوایی بر بالای سر آنها گشت زنی میکرد.
شخص بنی صدر نیروی هوایی را توجیه کرد که اگر دیدید هلیکوپترها قصد فرار دارند، آنها را بزنید.
در حقیقت در کتاب "نیروی دلتا " نوشته چارلی بکویث فرمانده عملیات طبس، دروغ نوشته شده که اول C130ها نشستند و بعد هلیکوپترها.
در حالی که اول 6 هلیکوپتر امریکایی رو به ضلع آخر، با چراغهای روشن در
طرفین جاده نشستند تا خلبانهای هواپیماها بتوانند باند را تشخیص دهند.
C130 اول و دوم با مهارتی که خلبانان آنها داشتند، توانستند بنشیند. اما
آنها در هنگام فرود، گرد و خاک زیادی به پا کردند و همین موجب شد تا خلبان
سوم نتواند در هنگام نشستن، هواپیمای خود را کنترل کند و با همان حالت
نامتعادل به هلیکوپتر آخر خورد و هر دو آتش گرفتند که جنازه خلبانهای
آنها در کنار سوخته هواپیما و هلیکوپتر افتاده بود.
آمریکاییها هنگام فرار، هلیکوپترها را خاموش نکردند بنابراین نزدیکیهای
صبح، خلبانان نیروی هوایی که در حال گشتزنی بودند، متوجه چرخش ملخ
هلیکوپترها میشوند و گمان میکنند که آنها قصد فرار دارند. در همین
هنگام مشاهد میکنند که تعدادی از افراد در لابه لای هلیکوپترها در حال
حرکت هستند به همین دلیل فکر میکنند که این افراد نیروهای آمریکاییاند
که قصد فرار دارند، در حالی که آنها بچههای سپاه یزد بودند.
خلبانان نیروی هوایی که قصد دور نگهداشتن این افراد از هلیکوپترها را
داشتند، به سمت آنها شلیک میکنند که متاسفانه شهید منتظر قائم مورد اصابت
قرار گرفت اما به هلیکوپترها آسیبی نرسید.
از فردای آن روز، روزنامهها نوشتند خلبانان نیروی هوایی، هلیکوپترهای
امریکایی را زدند تا اسناد دست انقلابیون نیفتد، در حالی که آن 5 هلیکوپتر
همین امروز در ارتش مشغول فعالیت هستند.
ماجرای بعدی حزب خلق مسلمان در تبریز بود که مسایل زیادی را بوجود آورد.
آنها حتی شهید فکوری را گرفتند و خواستند او را در پادگان اعدامش کنند اما
نیروهای دیگر توانستند ایشان را فراری دهند و امروز برخی از همان امراء که
فکوری را در تبریز زندانی کردند، هستند ولی به روی خود نمیآوردند. وقتی
شهید فکوری میخواست به نماز جمعه برود به او گفتند نرو اما ایشان کفن
پوشید و رفت.
در حقیقت یکسری مسائل این چنینی باعث ریزش در نیروی هوایی شد. به طوری که
نیروی هوایی که 95 هزار پرسنل داشت با 40 هزار نفر وارد جنگ شد.
* نیروی هوایی از شورای عالی دفاع اطاعت محض داشت
نیروی هوایی چند ماه قبل از جنگ، طرح عملیاتی خود را به نام البرز آماده
کرد و در اختیار شورای عالی دفاع قرار داد. من آن زمان در بوشهر خدمت
میکردم ولی دیدیم که جواب شورای عالی دفاع این بود که به علت جو سیاسی
حاکم بر کشور، نیروی هوایی حق پیشدستی برابر ارتش عراق را ندارد بنابراین
نمیتوان گفت که نیروی هوایی در ابتدای جنگ غافلگیر شد.
یکی از فرماندهان ما میگفت ما در بحران فرهنگی، متانت در بحران اقتصادی،
قناعت و در بحران سیاسی، اطاعت داریم. این یک حرف فلسفی است. آن زمان ما با
یک بحران سیاسی روبه رو بودیم و فقط اطاعت کردیم.
* 20 خلبان نیروی هوایی قبل از 31 شهریور 59 به شهادت رسیدند
نیروی هوایی از اول فروردین 58 با دشمن درگیر بود و حتی قبل از آغاز جنگ، 20 خلبان ما در رویارویی با عراق به شهادت رسیدند.
در 20 شهریور که عراقیها میمک یا زینالقوس را گرفتند، سوخو 22 آنها توسط موشک فینیکس ما زده شد.
رادارهای ما کار میکرد و گروه اطلاعات و شناسایی ما فعال بود. بنابراین ما غافلگیر نشدیم.
2 ساعت بعد از حمله سراسری عراق به فرودگاههای ما که البته حمله
ناشیانهای بود، 4 فروند از جنگندههای ما از بوشهر به سمت عراق حمله کردند
و بعد شهید فکوری پشت تلفن اعلام عملیات کمان 99 را کرد و گفت من
میخواستم با این کار صدام بفهمد خسارت جنگ چیست اما صدام هیچگاه این حرف
را نفهمید و همان شب در مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد که به جوانان عراق
دستور دادم که از مرزهای ایران بگذرند.
* در ابتدای جنگ فرماندهی ارتش تضعیف شده بود
من در هنگام حمله عراق در بوشهر به دوستانم گفتم از این میترسم که
عراقیها بریزند و زنان و کودکان ما را ببرند و بعد فرزندان ما، ما را مورد
سرزنش قرار دهند که شما که در ارتش بودید چرا اجازه دادید ما را به اسارت
ببرند؟
فرماندهی در ارتش بسیار مهم است اما در آن زمان این فرماندهی تضعیف شد و هر کس به خود اجازه میداد در مقابل فرمانده بایستد.
این توطئهها در نیروی هوایی ادامه داشت که موجب شد تعداد زیادی از پرنسل
را اخراج کنند که اگر مرحوم ظهیرنژاد نبود و این کار ادامه مییافت،
خسارتهای زیادی به ارتش میخورد.
* جنگندههای عراقی جرات عبور از مرزهای ایران را نداشتند
یکی از خلبانان عراقی را که به اسارت ما درآمده بود، بازجویی می کردم. او
میگفت: همین که من از پایگاه شعیبیه بلند شدم و خواستم به سمت ایران
بچرخم، مورد هدف قرار گرفتم. ابتدا فکر کردم پدافند هوایی خودمان به اشتباه
زده است اما متوجه شدم که با موشک فینیکس مورد اصابت قرار گرفتم. یعنی
عراقیها جرات نداشتند از مرزهای خودشان به سمت ایران بیایند.
خبرگزاری فارس
۹۱/۱۱/۰۲
۰
۰
مصطفی نداف