جدال با مرگ
جنگ در روزهای سرنوشت ساز خود قرار داشت عراق که خود را ناتوان از مقابله
با ایران می دید به شکل گسترده ای شروع به بمباران مناطق غیر نظامی ایران
کرد. برد در جبههای نبرد حق علیه باطل برتری از آن ایران بود و سردمداران
عراقی از این موضوع کلافه شده بودند.
عملیاتی بزرگتر در راه بود البته ما از قبل از این موضوع خبر نداشتیم ولی
به واسطه تحولاتی که در جابجایی نیرو می دیدیم حتم داشتم که عملیاتی بزرگ
در راه می باشد
پرواز به سوی دزفول
پائیز سال 1364 بود که به قصد حمل نیرو از پایگاه به پرواز در آمدیم مقصد
ما دزفول بود قرار بود بعد از تخلیه نیرو در دزفول با توجه به اینکه در
نزدیکی ظهر نیز بودیم تصمیم گرفتیم که بعد از صرف ناهار به سمت پایگاه
پرواز نمائیم به خوبی به خاطر دارم که اولین قاشق غذا را که خوردیم به ما
اطلاع دادند که سریعا به سمت امیدیه پرواز نماییم یکی از دوستان خلبانم گفت
اجازه بدهید ناهارمان تمام شود می رویم که آن بنده خدا گفت تعداد زیادی
مجروح جنگی که اکثر آنها ضربه مغزی هستند و در امیدیه منتظر شما هستند وضع
اکثر آنها وخیم است و شاید زندگی آنها در گرو دقایقی باشد با شنیدن این
توضیحات درنگ نکردیم بلافاصله از جا بلند شدم و با روشن کردن هواپیما به
ابتدای باند رفتیم و آماده پرواز شدیم.
هواپیماهای دشمن در تعقیب من
پرواز به خوبی انجام شد و ساعتی بعد بدون هیچ مشکلی در دزفول به زمین
نشستیم و بعد از پیاده کردن نیروها به سمت امیدیه پرواز کردیم مسیر هوایی
ما حدود نیم ساعت بود شاید حدود یک ربع از پروازمان می گذشت که رادار با من
تماس گرفت متصدی رادار خیلی هراسان به من گفت تا آنجایی که امکان دارد
ارتفاع خودم را کم نمایم در آن شرایط و با توجه به نقطه ای که من در حال
پرواز بودم نباید شکل خاصی برایم به وجود می آمد از ایشان پرسیدم مشکلی پیش
آمده؟ چرا باید ارتفاع را کم نمایم که مقصدی رادار اعلام کرد که شش فروند
هواپیما شکاری دشمن درست پشت سر شما هستند و با توجه به سمتی که دارند
هدفشان شما هستید منطقه در اختیار شماست به هر طریقی که می توانید از دست
آنها خلاص شوید در اولین حرکتی که کردم ارتفاع هواپیما را به حدود 400 پا
رساندم این حداقل ارتفاعی بود که در آن می توانستم پرواز نمایم به همین شکل
ادامه دادم من تمام حواسم به هواپیماهای دشمن بود که صدای همکارم که
ناوبری هواپیما را بر عهده داشت من را به خود آورد ایشان داشتند درباره
کوهی که در جلوی ما قرار داشت هشدار می دادند چاره ای نداشتم برای رد شدن
از کوه باید ارتفاع می گرفتم بلافاصله بعد از رد شدن از کوه مجدداً ارتفاع
هواپیما را کم کردم
موشک به سمتم شکلیک شد
همین مدت کافی بود که جنگنده های دشمن از موقعیت من مطلع شوند ثانیه هایی
نگذشته بود که مجدداً صدای متصدی رادار را می شنیدم که مرتب به ما اخطار می
داد و فاصله هواپیماهای دشمن را تا هواپیمای ما اعلام می کرد. 40 مایل 30
مایل 20 مایل 10 مایل، من بعد از این دیگر صدای ایشان را نشیدم در همین حین
متوجه شیئی نورانی شدم که با عبور از سمت چپ هواپیما در جلوی ما با زمین
برخورد نمود .
مانده بودن چرا دیگر متصدی رادار حرف نمی زند خود هم هیچ صحبتی روی رادیو
نمی کردم ثانیه هایی بعد مجدداً صدای متصدی رادار را شندیم که می گفت شما
سالم هستید گفتم بله ایشان گفت هواپیمای دشمن به سمت شما موشک شلیک نمود
گفتم حتما معجزه آسمانی رخ داده چون ما سالم هستیم و موشکی هم به ما برخورد
نکرده است ایشان ضمن شکر کردن خدا گفتند دیگر کسی شما را تعقیب نمی کند می
توانید به سمت امیدیه گردش نمائید دقایقی بعد در امیدیه به زمین نشستیم و
مجروحان را انتقال دادیم
معجزه آسمانی ما را نجات داد
در پایگاه برای مصاحبه با ما آمده بودند و به ما گفتند که شما متوجه شیئی
نورانی نشدید که من گفتم چرا از کنار ما رد شد و به زمین برخورد نمود متصدی
راداری که در آنجا بود گفت آن شئی نورانی موشک حرارتی هواپیمای دشمن بود
که به سمت شما شلیک شده بود و از لطف خداوند به خطا رفت و به شما برخورد
نکرد من هم گفتم لطف خداوند همیشه شامل حال ما بوده است و براستی که معجزه
از الهی رخ داده بود شاید اگر هزاران بار دیگر این اتفاق می افتاد و این
موشک شلیک می شد به طور حتم به هواپیما برخورد می کرد ولی از لطف خداوند
متعال ما از این حادثه جان سالم بدر بردیم و قدرت خداوند را بیش تر از بیش
تجربه نمودیم با رخ دادن این حادثه ما نه تنها دلسرد و مضطرب نشده بودیم
بلکه قدرتی دو چندان گرفته بودیم و می دانستیم که خداوند خود مراقب ما هست و
کارهایی را که در نجات جان هموطنانمان انجام می دهیم را می بیند.
۹۱/۰۲/۰۹
۰
۰
مصطفی نداف