فضای رسانه ای این ایام و تکرار پیاپی عبارت «حمله احتمالی آمریکا به ایران» ایجاب می کند که یک قدم جلوتر رویم و در فضایی کاملا واقعی این پرسش را مطرح سازیم که آیا آمریکا اساسا قدرت حمله به ایران را دارد و می تواند از عهده چنین جنگی برآید یا خیر؟
گام اول در پاسخگویی به پرسش فوق تعیین نوع جنگ احتمالی آمریکا علیه ایران است. یعنی باید روشن سازیم که واشنگتن قصد دارد دست به حمله گسترده علیه تهران بزند یا اینکه جنگ محدود (Limited War) را در دستور کار خود قرار داده است. آنها که می پندارند هدف آمریکا و متحدانش «متوقف ساختن برنامه هسته ای ایران» است خواهند گفت چنان جنگی یک جنگ محدود خواهد بود و آمریکا با نیروی هوایی و موشکی خود، سایت ها و تاسیسات هسته ای ایران را منهدم خواهد ساخت. اما باید گفت این نوع نگاه به روابط بین الملل و مسائل ایران و آمریکا حقیقتا نوعی تقلیل گرایی است. اسناد و شواهد فراوانی وجود دارند که نظریه «جنگ محدود» را رد می کنند. روشن ترین استدلال اینکه دست زدن به یک جنگ مقوله ای ماهیتا راهبردی است و یک بازیگر بین المللی جز در چارچوب اهداف بلند مدت خود توپخانه نظامی خود را فعال نمی کند. هدف راهبردی و اعلام شده آمریکا درباره ایران «تغییر نظام سیاسی» است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با در اشکال گوناگون و حتی «جنگ گسترده با هدف تصرف سرزمینی»- از طریق صدام حسین- خود را نشان داده است. اخیرا مقامات امنیتی آمریکا به صراحت اعلام کردند که مسائلی چون برنامه هسته ای نیز بهانه ای بیش نیستند و حتی هدف تحریم ها نیز تغییر رژیم است. بنابراین،اگر قرار است آمریکا وارد درگیری نظامی با ایران شود، خطاست تصور کنیم واشنگتن به طور مثال نیروگاه ها و تجهیزات اتمی ایران را بمباران خواهد کرد؛ آمریکا جز با هدف تغییر نظام سیاسی به ایران حمله نخواهد کرد و تغییر نظام سیاسی ایران در چارچوب تئوری جنگ محدود و بمباران چند نقطه خاص، عملیاتی نیست. لذا اگر بناست جنگی صورت بگیرد، آمریکا ناگزیر باید به نیروهای پیاده و زمینی خود متوسل شود، چرا که تغییر نظام سیاسی جز با اشغال سرزمینی میسر نیست .
هم اکنون و در گام دوم پاسخگویی به پرسش یادداشت حاضر باید به ارزیابی توان آمریکا برای جنگ گسترده با ایران پرداخت. بر اساس آخرین مطالعات علمی انجام شده در زمینه اهداف و فرجام جنگهای نظامی، صاحب نظران این حوزه دو عامل را در پیروزی یا شکست طرفهای درگیر در جنگ، حیاتی می دانند: نخست، اتخاذ استراتژی صحیح جنگی و دوم، برتری در موازنه قدرت نظامی.
برای واقعی تر شدن فضای تحلیل، چون از استراتژی های جنگی دو طرف به دلیل در جریان نبودن جنگ بی اطلاعیم، ترجیحا به مقوله دوم یعنی بررسی موازنه قدرت نظامی دو کشور می پردازیم.
حقیقت آن است که شاید در ظاهر امر گفته شود آمریکا قدرت نخست نظامی جهان است و در مقایسه با ایران قطعا موازنه قدرت نظامی به نفع واشنگتن خواهد بود. اما باید توجه داشت که اگر آمریکا رتبه نخست قدرت نظامی را در اختیار دارد، ایران نیز از قدرت قابل توجهی برخوردار است و با قرار گرفتن در رده دوازدهم جهان ، یعنی حتی بالاتر از آلمان، استرالیا، هلند،کانادا، سوئد و اسپانیا و...، این پیام روشن را مخابره می کند که درگیری احتمالی تهران با واشنگتن یک درگیری هژمونیک و سطح بالاست؛ اگر دوری هزاران کیلومتری نیروهای آمریکایی از سرزمین مادر، و قرارگرفتن پایگاه های منطقه ای استقرار این نیروها در محدوده آتش موشک های ایران را به این معادله بیفزائیم، رتبه قدرت ایران در قیاس با آمریکا قطعا دیگر 12 نخواهد بود و موازنه بیشتر به حالت تعادل نزدیک خواهد شد.
این معادله البته وجوه دیگری نیز دارد. در آخرین انتخابات برگزار شده در ایران،درصد مشارک بیش از 80 بوده (انتخابات دهم ریاست جمهوری) و در آخرین انتخابات برگزار شده در آمریکا(انتخابات کنگره)، این رقم زیر40 بوده است، یعنی حمایت عمومی از نظام سیاسی دو کشور اساسا قابل قیاس نیست. از دیگر سو، ایران در فضای داخلی خود در حال تجربه یک محیط آرام است، اما دولت باراک اوباما نه می تواند از بحران اقتصادی خود را رهایی بخشد و نه اینکه حتی با سرکوبگرانه ترین شیوه ها مردم معترض به فقر و تضاد طبقاتی و لیبرال سرمایه داری را از خیابان ها جمع کند. در همین رابطه، اقتصاد آمریکا در وضعیتی نیست که تحمل فرود حتی یک موشک ناقابل بر شاهراه نفتی جهان را داشته باشد. اوضاع سیاسی منطقه و معادلات آن نیز در حال دگرگون شدن است. هم پیمانان آمریکا در حال سرنگونی اند و به تبع همین روند، ایران در حال خروج از محاصره. واشنگتن همه هم خود را مصروف قطع بازوی ایران در سوریه کرده و از قضا در این مورد، قادر به پیش بردن اهداف خود نیست. امروز چین و روسیه دیگر با «کارت ایران» وارد بازی با آمریکا نشده اند؛ آنها در سوریه منافع استراتژیک دارند و با حفظ سوریه از گزند توطئه های آمریکا، خواسته یا ناخواسته در حال ارائه خدمات قابل توجهی به تهران هستند. لذا شرایط منطقه ای نیز به سود آمریکا نیست.
اگر همه آنچه درباره حمایت مردمی از دولت و شرایط اقتصادی و منطقه ای گفتیم را نیز از این تحلیل فاکتور بگیریم، پرسش بعدی این است که با توجه به ضروت تصرف سرزمینی برای یک جنگ گسترده و ساقط کردن یک نظام سیاسی، آیا آمریکا توان تصرف خاک ایران را دارد؟ اهمیت تصرف سرزمینی به اندازه ای بالاست که «جان مرشایمر» استاد مطرح امنیت بین الملل در کتابی به نام «تراژدی سیاست قدرت های بزرگ»، اساسا برای نیروهای هوایی و دریایی نقش پشتیبان قائل بوده و سرنوشت جنگ را در دستان نیروی زمینی می داند. او می نویسد: «نیروی زمینی شکل قطعا مسلط قدرت نظامی در جهان مدرن است و نیروهای دریایی و هوایی، نیروی زمینی را پشتیبانی می کنند. به عبارت ساده، قدرتمند ترین دولت ها صاحبان مستحکم ترین و کوبنده ترین نیروهای زمینی می باشند». اینجاست که باید به ارزیابی توان رویارویی نیروی زمینی آمریکا با نیروی زمینی ایران پرداخت.
نکته اول در این باره اینکه، آمریکا اگر بخواهد نیروی زمینی خود را وارد خاک ایران کند، باید این اقدام از طریق هوا یا دریا صورت گیرد. نه از عراق و نه از افغانستان این امکان برای واشنگتن وجود ندارد؛آنها از عراق خارج شده اند و افغانستان به اندازه ای در تسلط ایران است که پنتاگون حضور نیروهایش در خاک افغان را بیشتر یک دردسر جنگی می داند تا توان. حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز به یک دلیل روشن نمی توانند میزبان نیروهای جنگی آمریکا باشند و آن اینکه پایتخت های عربی چنان آبستن شورش های اجتماعی در پی بیداری اسلامی هستند که به طور مثال اگر پدر معنوی شان عربستان تاکنون توانسته با سرکوب بر سر کار بماند، با اولین موشکی که در خاک ریاض فرود بیاید،این قدرت سرکوب را از کف خواهد داد و ناآرامی سراسر این کشور را فراخواهد گرفت. اوضاع دیگر کشورهای مهم برای آمریکا چون بحرین نیز نیازی به توصیف ندارد.
اما نکته دوم اینکه به راستی وضعیت موازنه نیروهای زمینی ایران و نیروهای زمینی آمریکا در منطقه چگونه است؟ چه از لحاظ تعداد و چه از لحاظ انگیزه و قدرت جنگاوری؟ آمریکایی ها به خوبی بر تجربه هشت سال جنگ علیه ایران از طریق رژیم بعث عراق اشراف دارند و نتیجه رویارویی زمینی با ایران را نیک می دانند. سایت گلوبال ریسرچ چندی پیش در یک بررسی از این وضعیت نوشت که آمریکایی ها در روز اول جنگ با ایران 20 هزار قربانی خواهند داد. قدرت بی نظیر ارتش و سپاه ایران در جنگ های نامتقارن است که اساسا عده ای را وادار ساخته اینگونه تحلیل کنند که آمریکا وارد جنگ گسترده با ایران نخواهد شد و به جنگ محدود اکتفا خواهد کرد.
حتی اگر بر فرض محال آمریکایی ها بخواهند جنگ نامحدود را بیازمایند، قدرت واکنش ایران با توجه به گستره اختاپوسی منافع ملی آمریکا در منطقه، بسیار کوبنده و ویرانگر است و کاخ سفید به خوبی این موضوع را می داند. آمریکا 25 پایگاه هوایی و دریایی در منطقه دارد که همه در حوزه آتش موشک های مخرب ایران قرار دارند. قلب استراتژیک آمریکا در منطقه یعنی اسرائیل عمق استراتژیک ندارد و نداشتن وسعت سرزمینی یعنی ویرانی قریب به 100 درصدی در ساعات اولیه جنگ. مقامات ارشد ایران اعلام کرده اند که هیچ حمله ای را بی پاسخ نخواهند گذاشت و این یعنی، حتی حمله محدود به تاسیسات اتمی ایران برابر است با موشک باران شدن سرزمین های اشغالی و پایگاه های آمریکایی.
منبع : خبرگزاری فارس
۹۰/۱۱/۲۶
۰
۰
مصطفی نداف
از ته دل خسته نباشید میگم
موفق باشی.