گرفتار در آتش بر فراز خاک کشور
خاطره ای از سرتیپ خلبان "محمدتقی نجفی"در یکی از پایگاه های جنوبِ کشور و در منطقه ای
محروم که پرواز جنگنده های نیروی هوایی باعث اعتلای حس ایرانی بودن و احساس
غرور در افراد منطقه بود، در یک ماموریت دو فروندی بمباران آموزشی در
ارتفاع پایین و سرعت زیاد به عنوان معلم و فرمانده دسته پروازی شرکت داشتم .
تمام مسائل مربوط به پرواز را به طور کامل به اعضا توضیح داده بودم . آغاز
پرواز با نام خدا و نشانه شروع آن غرش جنگنده های ما در ابتدای باند
پروازی بود. اعلام روزی دیگر در راه دفاع از آزادی مملکت بود. دقایق اولیه
مثل همیشه بدون مورد خاصی انجام شد. هر دو پرنده در مسیر مشخص شده و در
ارتفاع پایین درحال پرواز بودند. خلبانان دسته پروازی پس از انجام بررسی
های معمولی روی هواپیمای خود به صحبت در مورد مسائل مربوط به ماموریت مشغول
بودند و هر چند دقیقه یک بار وضعیت هواپیمای یکدیگر را سوال کرده و به هم
اطلاع می دادند.
اعلام وضعیت اضطراری کردم
بعد از بیست دقیقه درحالی که از یک نخلستان خرما عبور می کردیم، مردم آن جا
متوجه حضور ما شدند و برای مان دست تکان دادند. در همین لحظه من متوجه
وضعیت غیرعادی در هواپیمای خود شدم . مقدار بنزین ما و هواپیمای دیگر
اختلاف زیادی پیدا کرده بود . برای اطمینان بیشتر دوباره وضعیت بنزین را
سوال کردم و متوجه شدم اختلاف زیاد است . آن موقع در نیمه راه ماموریت و در
فاصله 80 مایلی از هدف و پایگاه خودی بودیم.
ماموریت را لغو و به هواپیمای دوم اعلام کردم که جهت دریافت دقیق وضعیت به
ارتفاع بالاتر می رویم و از او خواستم که وضعیت ظاهری هواپیما را دقیقاً
بررسی کند و به ما گزارش دهد. وارسی انجام شد اما ظاهراً اشکالی وجود
نداشت. فقط اختلاف بنزین هر لحظه بیشتر می شد .
دستورالعمل های مربوط به این حالت را انجام دادم و به صورت خط مستقیم وبه
طرف پایگاه پرواز را ادامه دادم. در فاصله 30 مایلی پایگاه و با ارتفاع کم
جهت بررسی وضعیت ظاهری و سیستم بنزین تصمیم به پایین آوردن چرخ ها گرفتم .
هواپیمایم آتش گرفت
به محض باز شدن چرخ ها، آتش از تمامی قسمت های عقب و بال های هواپیما زبانه
کشید و موتور راست با نشان دهنده آتش به ما اعلام خطر کرد و در فاصله کمی
موتور سمت راست از کار افتاد . در این لحظه هواپیما به حالت کجی زیاد به
سمت راست شروع به چرخیدن کرد .
هواپیمای شماره 2 با فریاد، شروع آتش در تمامی قسمت دم هواپیما و جدا شدن
قطعات بال از سمت راست را یادآور شد. ناگهان صدایی شبیه انفجار به گوش رسید
و باک خارجی سمت راست از زیر هواپیما کنده شد. پس از رها شدن باک، گویا به
سطوح فرامین عقب برخورد کرد و شوک شدیدی به پرنده وارد ساخت . حالت کجی تا
90 درجه به هواپیما دست داد . من با فریاد از خلبان دیگر خواستم تا با
تمامی توان پدال پایی را در سمت چپ فشار دهد تا شاید کمی از کجی هواپیما کم
شود. ولی با تمام فشاری که هر دو بر پدال وارد می کردیم، هواپیما به علت
از دست دادن سیستم های هیدرولیک قادر به ادامه پرواز مستقیم نبود.
با جمع کردن چرخ ها آتش کم شد
شروع به انجام دستورالعمل های تدافعی جهت حالت اضطراری کردیم. ابتدا دسته
گاز موتور راست را به حالت خاموش گذاشتیم . تمامی چراغ های خطر داخل کابین
روشن شده بودند و همانند چراغ هایی که بر درختان کریسمس آویزان می کنند،
مرتب چشمک می زدند و انواع بوق های خطر به گوش می رسید . هواپیما در حالت
کجی شدید بود و به سمت زمین و اقیانوس نزدیک می شد . به برج مراقبت و
هواپیمای شماره 2 اعلام کردم که در صورت ادامه این وضع و از دست دادن
ارتفاع، هواپیما را ترک خواهیم کرد.
تصمیم گرفتم آخرین تلاشم را هم انجام دهم. توکل به خدا آخرین عاملی بود که در درون من فریاد می زد بیشتر سعی کن .
گویا یک الهام غیبی به من نهیب زد که چرخ ها را جمع کن زیرا شروع حادثه با
باز شدن چرخ ها مشخص شده بود. پس از این که چرخ ها را جمع کردم، هواپیما
حالتی آرام پیدا کرد، از کجی آن کاسته شد و شدت آتش نیز کم شد . وقت بسیار
کم بود. با حداکثر توان شروع به گردش به سمت باند پروازی و اوج گیری کردیم و
به برج مراقبت اعلام کردیم که به طور مستقیم و فقط با توکل به خدا جهت
فرود اقدام می کنیم.
تصمیم به فرود گرفتم ولی ...
فاصله ما با باند حدود 15 مایل بود. با نزدیک شدن با باند پروازی از
هواپیمای شماره 2 خواستم که از ما کمی فاصله بگیرد تا چرخ ها را پایین
بیاوریم . به محض زدن دسته چرخف آتش با شدت زیادی شعله ور شد و چرخ سمت
راست که پس از سوختن ستونی آهنین از آن بر جای مانده بود پایین نیامد.
همکارانم مستقر بر روی زمین به من گفتند که وضعیت چرخ در حالت خیلی خطرناکی
است. بلافاصله با یاد خدا اهرم اضطراری چرخ ها را کشیده و با التماس از
درگاه خداوند خواستم که مرا مایوس نکند .
با فشار به دسته اضطراری چرخ، انتظار معجزه داشتم که ناگهان در فاصله 4
مایلی، چرخ سوخته نیز باز شد . ولی در عوض آتش به سمت چپ هم سرایت کرد و
موتور چپ در اندک زمانی غرق آتش شد و نشان دهنده آتش روشن شد .
با ارتفاع کم به سمت باند پروازی ادامه مسیر دادیم . احساس می کردم که کسی
حمایتم می کند و خطری ما را تهدید نمی کند . این انتظار هم با فاصله زمانی
اندکی به وقوع پیوست و چرخ های سوخته و گداخته شده هواپیما درست اول باند
پرواز به زمین بوسه زدند. چتر سرعت شکن را زدم ولی به محض باز شدن به وسیله
آتش در یک چشم به هم زدن به خاکستر تبدیل شد . به محض کم شدن سرعت هواپیما
از سمت راست که از چرخ آن فقط میله ای باقی مانده بود شروع به خارج شدن از
باند کرد . باز هم با توکل به خدا آخرین وسیله اضطراری باقی مانده یعنی
ترمز اضطراری را گرفتم . هواپیمای شعله ور با سرعت 180 مایل شروع به خارج
شدن از باند نمود .
با لطف خداوند هواپیما از حرکت باز ایستاد
درست در نیم متری لبه خارجی باند، هواپیما به سمت داخل باند برگشت و همانند
شعله ای آرام در حال سوختن بود، در طول باند شروع به حرکت نمود. به محض
توقف، آتش تقریباً به روی سر ما و به پشت کابین رسیده بود که به خلبان دیگر
گفتم هر چه سریع تر از هواپیما خارج شود.
دوستان آتش نشان با انواع تجهیزات در تلاش بودند و سرانجام آتش را خاموش
کردند . با خاموش شدن آتش محل انفجار اولیه را دیدیم که کاملاً دهان باز
کرده بود . حادثه از جایی شروع شده بود که حتی سازندگان هواپیما هم انتظار
آن را نداشتند که با چنین انفجاری هواپیما قادر به پرواز باشد ولی آنها نمی
دانند که ما با یاد خدا زندگی می کنیم و به معجزات او ایمان داریم.
بعدها توفیق رفتن به حج را یافتم و عظمت وجودش را بیشتر حس کردم و همچنین
از دست حضرت آیت اللّه خامنه ای تقدیر نامه ای دریافت کردم و دانستم که
اینها همه خواست خداوند بوده که من به افتخاری این چنین نایل شوم.
منبع : بربلندی سپهر
۹۱/۰۸/۲۹
۰
۰
مصطفی نداف