جنگ ویتنام نام مجموعه عملیات و درگیریهای نظامیای است که از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ بین نیروهای ویتنام شمالی و جبهه ملی آزادیبخش ویتنام جنوبی معروف به «ویتکونگ» از یک سو، و نیروهای ویتنام جنوبی و متحدانش به ویژه ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر رخ داد.
دولت امریکا حضور امریکا در جنگ را به عنوان راهی برای جلوگیری از گسترش و کنترل کمونیسم در ویتنام جنوبی می دانست. با توجه به تئوری دومینو اگر یک منطقه کمونیستی می شد مناطق اطراف را هم به دنبال خودش پایین می کشید(بعد از اتحاد جماهیر شوروی، چین، کره شمالی، ویتنام، لائوس …) و سیاست امریکا کنترل کل ویتنام در دست کمونیسم را غیرقابل قبول می دانست. دولت ویتنام شمالی و ویتکونگها برای اتحاد تحت حکومت کمونیستی می جنگیدند. آن ها اختلاف را ابتدا جنگ مستعمراتی فقط علیه نیروی های استعماری فرانسوی می دانستند اما وقتی امریکا به فرانسه پیوست اختلاف را به جنگ علیه کل دولت ویتنام جنوبی که آن را دولت دست نشانده امریکا یا عروسک خیمه شب بازی مطرح می کردند تغییر دادند.
در جریان جنگ جهانی دوم، هندوچین به تصرف نیروهای ژاپن درآمد و دست نیروهای فرانسه که پیش از آن نیروی مستعمراتی آن منطقه بودند از کشورهای منطقه موقتاً کوتاه شد. با شکست ژاپن در پایان جنگ نیروهای ملی و نیز کمونیستهای ویتنام استقلال ویتنام را خواستار شدند و در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ هوشی مین تشکیل کشور مستقل ویتنام را در هانوی اعلام کرد. نیروهای فرانسه که از اسارت نیروهای ژاپن درآمده بودند دوباره سعی در کسب سلطه خود در هندوچین و ویتنام کردند. این امر با مقاومت نیروهای ویتنامی زیر فرماندهی هوشی مین روبرو شد و جنگهای معروف به جنگ اول ویتنام در گرفت.
پرتلفاتترین جنگ پس از جنگ دوم جهانى و طولانیترین جنگ دنیای مدرن روایتی پرپیچ و تاب داشت.
جنگ ویتنام در بازه خاصی از تاریخ روی داد؛ درست زمانی که آتش جنگ کره خاموش شده بود و جنوب شرقی آسیا ناامیدانه زبانههای جنگی دیگر را در افقش نظاره میکرد. جنگ ویتنام حاصل مجموعه پیچیدهای از تفاوتها بود؛ نبرد کوچکی که به جنگی بزرگ تبدیل شد. پرتلفاتترین جنگ پس از جنگ دوم جهانى و طولانیترین جنگ دنیای مدرن روایتی پرپیچ و تاب داشت.
شروع این اشتباه بزرگ به اوایل دهه ۱۹۵۰ و پایان نخستین جنگ هند و چین باز مىگشت. هنگامى که ارتش فرانسه پس از شکست قاطع ازنیروهاى ویتمین تحت فرمان مردان سیاسی هانوى به رهبری «هوشی مین» مجبور به ترک ویتنام شدند.
کشوری که برای نزدیک به شش دهه زیر پرچم فرانسه زانو زده بود و اینک برای برخاستن تقلا میکرد. فرانسه در نهایت در کنفرانس ۱۹۵۴ ژنو به استقلال سه کشور مستعمره خود در هندوچین یعنی کامبوج و لائوس و ویتنام رضایت داد؛ اما در موافقتنامههای کنفرانس ژنو، ویتنام موقتا به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شد. به این ترتیب کمونیستها به نیمهشمالی عقب مینشستند و نیمه جنوبی غیرکمونیستی باقی میماند که البته خط ویژه آتشبس میان این دو به عنوان مرز سیاسی تفسیر نمیشد.
در آن زمان هدف ظاهرا این بود که پس از نظرسنجی سراسری از مردم ویتنام، تکلیف حکومت در این کشور معلوم شود اما در عمل داستان شکل دیگری داشت. آمریکا از ترس سقوط کل منطقه به دامان شوروی با این موافقتنامه مخالف بود و همین موضوع موجب شد تا با تشویق حکومت ویتنام جنوبی به رهبری «نگو دین دیم»، او را وادارند تا از شرکت در مذاکرات مربوط به رایگیری شانه خالی کند. این شد که در ۱۹۵۵ جمهوری مستقل ویتنام جنوبی به رهبری دیم رسما اعلام موجودیت کرد.
عدم برگزاری رایگیر سراسری موجب شد تا باقیمانده نیروهای ویت مین در جنوب همراه با اوجگیری نارضایتی عمومی شدیدا دست به مقاومت بزنند و جبهه آزادی بخش ویتنام که جنوبیها افرادش را ویتکنگ صدا میکردند با پشتیبانی شمالیها در ۱۹۵۹ شکل بگیرد.
آتش زیر خاکستر
در طول سالهای پایانی دهه۱۹۵۰ دامنه عملیات چریکهای ویتکنگ رفتهرفته گسترش یافت. درحالیکه جنوبیها با ناتوانی درگیر سرکوب کودتاهای داخلی بودند. آمریکا از۱۹۵۵ تا ۱۹۶۰ چند صدمیلیون دلارکمک و صدها مستشار نظامى به ویتنام جنوبى اعزام کرد اما در عمل فایدهاى نداشت؛ طوریکه تا ۸۰درصد روستاهاى ویتنام جنوبى به دست ویتکنگها افتاده. نیروهای ویتکنگ با استفاده از شبکهای گسترده از تونلهای زیرزمینی به سرعت جابهجا میشدند، همین موضوع به جابهجایی سریع واحدها و پیچیده شدن درگیری با آنها کمک میکرد.
نخستین نبرد جدی بین نیروهای طرفین در ۱۲ ژانویه ۱۹۶۲ در گرفت؛ زمانی که بالگردهای آمریکایی با هلی بورد بیش از ۱۰۰۰ سرباز ویتنام جنوبی در پناه آتش سنگین خود حمله به چریکها را آغاز کردند. این تهاجم اگرچه در ظاهر موفقیتآمیز بود اما در پایان تاثیری در بر نداشت؛ چراکه کنترل روستاها و راههاى خارج شهرى در تصاحب ویتکنگها باقى ماند. اواخر ۱۹۶۳ دیم طی کودتایی خارج از کنترل که توسط آمریکاییها پشتیبانی شد به قتل رسید. پیامد مرگ دیم بروز هرج و مرج در حکومت و روى کار آمدن ژنرالها در ویتنام جنوبىبود
. تا این زمان آمریکا در ویتنام بیش از ۱۶ هزار سرباز داشت و این آمار روزبهروز در حال افزایش بود. درعینحال چیزی حدود ۵۰ هزار سرباز هم در کره بودند که در صورت نیاز امکان واکنش سریع در منطقه ویتنام را فراهم میکردند، با این وجود نیروهای آمریکایی هنوز نقشی فعال در جنگ نداشتند؛ بهخصوص که کندی بیشتر به تقویت قوای دفاعی جنوب میاندیشید.
اما پس از دوران کوتاه کندی و روی کار آمدن معاونش، داستان به کلی تغییر کرد. جانسون، رئیسجمهوری جدید آمریکا به محض روی کار آمدن موضع تهاجمی گرفت؛ تا جایی که در ۱۹۶۴ در نطقى اعلام کرد که حاضر نیست بگذارد آسیاى جنوب شرقى مانند چین از دست برود. البته ایستادن پای این حرف بعدها برای او خیلی گران تمام شد.
رویکرد جدید
کمکهاى پراکنده و پوشش هوایى آمریکا تا ۱۹۶۴ دردى را از ویتنام جنوبى دوا نکرد و تنها باعث شد تا ویتکنگها با حمایت جدىتر از سوى شمالىها، چینیها و شوروی قدرت بیشتری پیدا کنند. با جدی شدن خطر سقوط سایگون (مرکز ویتنام جنوبی) از تابستان ۱۹۶۴ آمریکا بار دیگر تصمیم گرفت تا حضور خود را در ویتنام تقویت کند و از این به بعد بود که سیل سربازان آمریکایى به منطقه سرازیر شد. آمریکا از کره جنوبی و استرالیا و چند متحد کوچک دیگر خود نیروی کمکی دریافت کرد؛ درعینحال فرماندهی مشترک عملیاتهای نظامی در ویتنام را نیز مستقیما برعهده گرفت.
در تابستان همین سال طی درگیری مختصر در خلیج تونکن، ناوشکن آمریکایى مادوکس برای مدتی کوتاه با ناوچههای ویتنام شمالی درگیر شد اما جان سالم بهدر برد. این همان اشتباهی بود که آمریکاییها منتظرش بودند. تا آن زمان آمریکا هنوز رسما با ویتنام شمالى درگیر جنگ نبود و صرفا علیه چریکهاى ویتکنگ مىجنگید.
شمالىها نیز در آن زمان علاقهاى به درگیر شدن با آمریکاییها نداشتند؛ حتى حمله آنها به ناوشکن آمریکایى نیز عمدی نبود. آنها گمان مى کردند ناوچه هاى جنوبى را هدف قرار مى دهند. کمتر از ۱۲ ساعت بعد جنگندههای برخاسته از ناوهای هواپیمابر لنگرگاههای ویتنام شمالی را کوبیدند و این تازه آغاز نخستین راند جنگ بود؛ بهخصوص که با گذشت زمان، هر روز بر شدت امواج بمباران مناطق شمالی افزوده میشد. در هفتم اوت، جانسون از سناى آمریکا مجوز ورود به جنگ را گرفت و در ژانویه ۱۹۶۵ پس از آنکه بار دیگربه ریاستجمهورى انتخاب شد با اعزام ۱۸۵ هزار سرباز به ویتنام موافقت کرد.
در بهار ۱۹۶۵ نیروی هوایی آمریکا در عملیات رعد خروشان که بیش از ۴۴ ماه به طول انجامید با هزاران سورتی پرواز بمبافکنهای بی۵۲ و اف۱۱۱ و چیزی نزدیک به یک میلیون تن بمب، بارانی از آتش بر سر شهرهای شمالی ریختند.
آمریکاییها گفته بودند که قصد دارند در این عملیات شمالیها را به عصر حجر برگردانند. با این حال جنگ طبق برنامه پیش نمیرفت، تلفات نیروی هوایی زیاد بود و سربازان هم تجربهای در جنگ میان جنگلها؛ آن هم با اشباحی که در تاریکی پنهان شده بودند نداشتند.
بیش از ۹۳۸ هواپیما و بالگرد آمریکایی در اثر شدت پدافند هوایی شمالیها در طول این ایام ساقط شد. خطر موشکهای سام ۲ و ۳ و جنگندههای میگ ۱۷ و ۲۱ شوروی هم که توسط خود شوروی و چین در اختیار ویتنامیها قرار میگرفت روزبهروز در حال افزایش بود.
ورق برمیگردد
رشد هراسآور قواى نظامى آمریکا رفتهرفته آنها را در وضعیت برتر قرارداد. درپاییز۱۹۶۶ صدها هزار نیروى جنوبى در کنار ۴۵ هزار آمریکایى حملات سنگینى را در پناه آتش هلىکوپترهاى آمریکایى آغاز کردند. در این شرایط خلبانان بالگردهای آمریکایی از نهایت تلاش خود برای ساخت جهنمی از آتش بر فراز ویتنام فروگذار نکردند؛ اما حتی آتش سنگین بالگردهای هیویی با پشتیبانی جنگندههای تهاجمی نیز نتوانست خطوط دفاعی ویتکنگها را بشکند. چیزی حدود ۱۰۰هزار نفر از طرفین کشته شدند اما ویتکنگها اجازه پیشروى به دشمن را ندادند و حملات با شکست روبهرو شد.
با این وجود نیروهاى ویتکنگ نیز به شدت ضربه خوردند و تعداد نفرات آنها از ۱۰۰ هزار به ۲۰ هزار نفر کاهش پیدا کرد. واقعیت آن است که سربازان آمریکایی هیچ تجربهای در نبردهای پارتیزانی نداشتند؛ آن هم در سرزمینی که هر کسی میتوانست ویتکنگ باشد.
تلفات سربازان آمریکایى در ۱۹۶۷ به بیش از ۱۵هزار نفر رسید و این درحالى بود که آمریکا تنها در همان سال ۲۵ میلیارد دلار براى جنگ هزینه کرده بود. افزایش تلفات و عدم پیشرفتی سازنده در روند جنگ کمکم اعتراضاتی را در خود آمریکا به دنبال داشت. بسیاری از مردم نگران جان جوانان ۱۹ ساله خود بودند که عمدتا به عنوان وظیفه در جنگ حضور داشتند.
ضد حمله
بىفرجام بودن حملات آمریکا سبب شد تا ژنرال جیاپ (فرمانده نیروهای شمالی) در ۳۱ ژانویه ۱۹۶۸ با کمک نیروهاى ویتکنگها در جبهه اى به طول ۱۰۰ شهر در جنوب ویتنام دست به حملهای بزرگ بزند. جیاب برای غافلگیری دشمن چیزی نزدیک به ۲۰۰ هزار سرباز در قالب ۸ هنگ پیاده و ۲۰ گردان با پشتیبانی ۸۱ هزار تن تجهیزات را در طول خط مرزی ۱۷ درجه (خط آتشبس) جابهجا کرد که در نوع خود بینظیر بود. تا آن زمان نبرد تت، سنگینترین نبرد ویتنام به شمار میرفت که در آن بیش از ۵۰۰ هزار نیروى کمونیست، آمریکایى و جنوبى شرکت داشتند.
طبق دستور مستقیم در این حمله برای پیشروی سریع نیروها کسی به اسارت گرفته نمیشد. حملات غافلگیرانه شمالیها در بسیارى از نقاط سبب شد تا سربازان آمریکایى با بینظمى عقب نشینى کنند و این مساله در رسانههاى جهان بازتاب بدی یافت.
اگرچه نیروهای مدافع آمریکایی و جنوبی پس از سه مرحله پدافند خونین درنهایت موفق به پس زدن نیروهای شمالی شدند. با این وجود این پیروزی برای جانسون یک شکست تلخ بود. آمریکا با وجود تمام سرمایهگذاری های انجام شده بیشترین تلفات تمام طول جنگ را متحمل شده بود و اینک پیکان انتقادات ضدجنگ شدیدا دولت را زیر فشار خود قرار داده بود.
نبرد در آسمان
نیروی هوایی مهمترین برگ برنده آمریکاییها به شمار میرفت که به شکلی گسترده بر فراز ویتنام به کار گرفته شد. درباره شدت بمباران ویتنام شمالی میتوان گفت که شهرهای شمالی ویتنام حتی بیش از کل بمبارانهاى جنگ دوم جهانى بمباران شدند.
براساس گزارشهایی که بعدها منتشر شد بمبافکنهای آمریکایی تنها در فاصله ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۹ با بیش از ۱۰۰ هزار سورتی پرواز رقمی نزدیک به ۷ میلیون تن بمب در ویتنام رها کرده بودند و این یعنی برابر رها کردن یک بمب اتمی با قدرتی مشابه بمب هیروشیما در جنگ دوم جهانی.
نیروی هوایی در ویتنام به دلیل عدم آموزش کافی خلبانان ایالات متحده خود با مشکلات زیادی هم روبهرو بود. بیشتر نبردهای هوایی بر فراز ویتنام شمالی بهصورت بصری صورت میگرفت. این موضوع شاید در آسمان صاف و بدون ابر صحرای موهاوی مشکل جدی به حساب نمیآمد؛ اما جنوب شرقی آسیا کاملا با این آبوهوا بیگانه بود.
در این نواحی بادهای موسمی برای بیشتر ایام سال موجب ایجاد تودههای فشرده ابر و توفانهای الکتریکی میشدند؛ حتی در روزهای خوب نیز مه موجب کاهش میدان دید تا ۴۵۰۰ متری میشد؛ مهمتر آنکه رادارها نیز در ارتفاع پایین توانایی شناسایی اهداف را نداشتند و مشکل پارازیت زمینی همچنان پا برجا بود. مجموع این مشکلات به کمک خلبانان ویتنامی میآمد تا با بهرهگیری از شرایط جوی اقدام به غافلگیری گروههای پروازی مهاجم کنند.
گرچه آمریکاییها در طول تمام سالهای جنگ برتری کامل هوایی را در دست داشتند؛ اما خلبانان آمریکایی میدانستند تنها زمانی پیروز میدان هستند که اتفاق غیرمترقبهای روی ندهد. پیش از جنگ، پیدایش موشکهای دوربرد با استفاده از رادار این اطمینان را در طراحان آمریکایی جتهای جنگی بهوجود آورده بود که دوران نبردهای داگ فایت به سر رسیده و دیگر نیازی به مسلسل در هواپیماها نیست؛ اما طولی نکشید که عکس آن به اثبات رسید.
خلبانان آمریکایی بهزودی به این درک رسیدند که گویی تجهیزات و آموزشهای آنها برای نسل دیگری از جنگها ساخته شده است. مرکبهای گرانقیمت آنان هنگام پروازهای مادون صوت به شکل استادانهای توسط جنگندههای ساده Mig-۱۷ شکار میشوند؛ درحالیکه معجزه موشکهای جدید آنها به شکل ترسناکی نامطمئن به نظر میرسید.
مهمترین شانس خلبانان آمریکایی آن بود که خلبانان ویتنامی میگ۱۷ از آموزش خوبی بهرمند نبودند؛ اما خیلی زود با ورود جنگندههای جدید میگ۲۱ اوضاع وخیمتر شد. این تازه واردان نهتنها توانایی پرواز فراصوت را داشتند بلکه نسبت به بیشتر جنگندههای آمریکایی هم مانورپذیرتر بود و از آن مهمتر این رقبا به موشک مسلح بودند.
قبول شکست
نبرد تت در کنار افزایش تلفات هوایى و همچنین افزایش فشار افکار عمومی سبب شد تا جانسون به صورت یک طرفه حملات هوایى را از مارس ۱۹۶۸ کاهش دهد و درخواست مذاکره با سران ویتنام شمالى را بکند. اگرچه در این زمان نیروى آمریکا در ویتنام با گذشتن از مرز ۵۰۰ هزار نفر به بیشترین میزان خود در طول جنگ رسیده بود؛ اما شرایط در عمل آنقدرها خوشبینانه به نظر نمیرسید.
در این بین روی کار آمدن نیکسون در کاخ سفید تغییراتی را در سیاست آمریکا به وجود آورد؛ تا جایی که در ۱۹۶۹ آمریکا کاملا در انفعال بود و جبهههای جنگ تا حدودی با رکود مواجه بودند تا آنکه در آوریل ۱۹۷۰ نیروهای آمریکایی و ویتنام جنوبى ابتدا با حمله به کامبوج تلاش کردند تا با گذشتن از خط ۴۰ هزار سرباز شمالی، پایگاه شمالیها در کامبوج را هدف خود قرار دهند که در عمل تنها توسعه جنگ داخلی در کامبوج را بهدنبال داشت.
سپس آمریکاییها مجددا با حمله به لائوس در غرب ویتنام سعى کردند خطوط مواصلاتى شمالیها را از بین ببرند اما در این کار ناموفق ماندند؛ چراکه با خروج نیروهاى آمریکایى از منطقه، شمالیها مجددا به لائوس مسلط شدند. این حمله نشان داد آمریکا برنده این جنگ نیست.
بهخصوص که آمریکا تا این زمان بیش از ۴۰ هزار کشته در میادین ویتنام داده بود و حتی مرگ هوشیمین هم نتوانسته بود در روحیه سربازان شمالی تاثیری بگذارد. سیاست نیکسون در آن زمان مبتنی بر فراهم کردن راهحلی سریع برای خروج آمریکاییها از باتلاق ویتنام در قالب صلحی باعزت بنا شده بود.
پایان جنگ
اوایل دهه۱۹۷۰، آمریکاییها دیگر در راه خروج بودند. در خروج آمریکا از ویتنام در آن زمان چند دلیل عمده داشت؛ نخست آنکه نیکسون رئیسجمهور جدید این جنگ را اشتباه گذشتگان مىدانست و علاقهاى به ادامهاش نداشت. دوم آنکه آمریکا از نظر نظامى به پیروزى در ویتنام امیدی نداشت و مهمتر از همه فشار افکار عمومی جهان برای خروج سربازان آمریکایی از ویتنام روزبهروز افزایش مییافت. در نتیجه مذاکرات صلح با وجود مواضع سخت شمالیها بار دیگر آغاز شد. با این وجود درگیریها در ویتنام همچنان ادامه داشت.
در ۱۹۷۳ ویتنام شمالى و ویتکنگها با تجهیز قوا دست به حمله سراسرى پایگاه و مرکز نظامى جنوبیها زدند. جیاب با استفاده از فرصت پیشآمده حاصل از خروج تدریجی نیروهای آمریکایی، بار دیگر نیروهایش را برای تهاجمی سراسری از سه جبهه به سوی سایگون بسیج کرد. این حمله در نوع خودش بزرگترین تهاجم زمینی از زمان عبور ۳۰۰ هزار نیروی چینی از مرزهای چین در جنگ کره به شمار میآمد که این بار با پشتیبانی یگانهای زرهی و پوشش سنگین پدافند هوایی همراه بود.
شدت این حمله بهخصوص زمانی که نیروهای آمریکایی در پی خروج یگانهای زرهیشان بدون پوشش مانده بودند بهشدت احساس شد؛ تا جایی که آمریکاییها به تنهایی نزدیک به ۱۰هزار نفر تلفات مستقیم در درگیریها دادند. اما در نهایت فشار آتش پوشش هوایی نتیجه داد و شمالیها عقب نشستند؛ آن هم پس از آنکه آمریکاییها بزرگترین عملیات هوایی دنیا پس از جنگ دوم جهانی را با بیش از ۲۰۰۰ بمبافکن شامل ۲۰۰ بی۵۲ برای بمباران شمال به اجرا درآوردند.
مذاکرات صلح با وجود موضع بسیار سخت شمالیها، تحت فشار فرسایش جنگ بار دیگر آغاز شد و در ژانویه ۱۹۷۳ بالاخره آمریکا پذیرفت که نیروهاى خود را بهطور کامل از جنوب خارج کند. در اثر کنار کشیدن تدریجى ارتش آمریکا و کاهش پشتیبانی نظامی، جنوبىها به تدریج توان خود را از دست دادند؛ بهطوریکه در ۱۹۷۴ هنگامى که آمریکا همه نیروى خود را از منطقه خارج کرد، صفوف جنوب کاملا از هم پاشید. همین موضوع برای یکسره شدن جنگ کفایت میکرد.
صدها هزار ویتکنگ در کنار ارتش یک میلیون نفره شمال در تهاجمی کامل بازی را تمام کردند و در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ سرانجام سایگون سقوط کرد؛ آن هم درحالیکه آخرین بالگردهای آمریکایی با برداشتن آخرین نفرات از پشت بام سفارت آمریکا، منطقه را ترک میکردند. ویتنام جنوبى و شمالى رسما در ۱۹۷۶متحد شدند و جبهه کمونیستها را در شرق و جنوب آسیا بهشدت تقویت کردند. این جنگ نزدیک به ۴ میلیون کشته برجاى گذاشت که ۵۸ هزار نفر آنها آمریکایى بودند.
به گزارش همشهری دانستنیها،آمریکا از این نبرد ۳۰۰ هزار زخمى و معلول هم به یادگار گرفت. در نتیجه پایان جنگ ویتنام، توسعه نفوذ بلوک شرق در عرصه جهانى به اوج خودش رسید. متحدان شوروی از کوبا در ۱۵۰ کیلومتری آمریکا تا ویتنام در ۱۴ هزار کیلومترى آن کشور گسترده شدند و در جنوب آسیا، شمال آفریقا و شرق اروپا دست بالا را ازآن خود کردند
ابرت مک نامارا، وزیر وقت دفاع آمریکا " سال ١۹۶۵” ادعا کرده بود که ویتنامیها کشتی آمریکایی مادوکس را در خلیج تونکین بمباران و غرق کردهاند که درنتیجه آن، جنگ طولانیمدتی آغاز شد که میلیونها ویتنامی و دهها هزار آمریکایی جان خود را در آن از دست دادند. مک نامارا پس از گذشت ۴۰ سال اعلام کرد کشتی آمریکایی در خلیج تونکین اصلاً وجود خارجی نداشته است! درواقع با گذشت زمان و انتشار اسناد جنگ ثابت شد که قایقهای ویتنام هیچگاه به هیچ ناو آمریکایی حمله نکرده بودهاند